از خانه بیرون بیا

از خانه بیرون بیا!
بگذار نیمکت‌های آن پارک قدیمی
با یک‌دیگر به جنگ برخیزند
تا تو قهرمانشان را انتخاب کنی برای نشستن !

بگذار کودکان پشتِ چراغ قرمز‌ها
تمام اسفندهاشان را در آتش بریزند
از شوقِ آمدنت !
بگذار فواره‌های تمام میدان‌ها دوباره قد بکشند
و در تک تکِ کوچه‌ها
بوی گل‌سرخ بپیچد...

بی‌تو این شهر متروک است
و تنها کلاغ‌های خاکستری
آسمانش را هاشور می‌زنند...
شهر و دیاری که بر دو پا راه می‌روی
و مرزهای وطنم
از عطرِ نفس‌های تو آغاز می‌شود!
از خانه بیرون بیا تا خلاصم کنی
از تبعید در شهری
که زادگاهِ من است...
دیدگاه ها (۳)

کاش می دانستی می فهمیدی ... که برای داشتنت دلی را به دریا زد...

وقتےڪسی دل ڪند ورفت حتے اڪَه تمام زندڪَیت پرباشه ازردپاشباید...

دلم به کوی تو هر شام تا سحر می‌گشتسحر چو می‌شد از آن کو به ن...

دلگیرماز دنیآ و روزگآرشاز بی کسی هآ و سکوت هآ!این منم که این...

رسم زندگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط