پارت پنجاه و پنجم دوست دخترم باش❤️💋
پارت پنجاه و پنجم دوست دخترم باش❤️💋
پارت تهیونگ
رزی از بغل یجی اومد بیرون و با آستین لباسش اشکاشو پاک کرد.
نمیدونستم الان رزی در چه حالیه!!!!
واسه همین یه قدم رفتم جلو و دستمو پشت کمر رزی گذاشتم و گفتم
#رزی حالت خوبه؟!؟!؟!
رزی سرشو به طرفم برگردوند و فقط بهم نگاه کرد
چشماش اشکی بود و این بیشتر از هر چیزی منو ازار میداد
نگاهشو ازم گرفت و به زمین دوخت
نگاهی به یجی کردم که داره نگاهمون میکنه
حتما بخاطر رفتاری که با رزی کردم داره اتیش میگیره
#اهمممم
با این صدام یجی چشماش رو به طرف من چرخوند
#راستی این موقع شب چرا اومدی اینجا؟!؟!؟!
یجی قبل از اینکه چیزی بگم پرید تو حرفم و گفت
@االن نوبت منه که سوال بپرسم
پارت رزی
با حرف یجی تعجب کردم
دستشو به طرفم نشونه گرفت و گفت
@این دختر کیه و اینجا چیکار میکنه؟!؟!
به این حرف یجی حس کردم دیگه خون تو بدنم جریان نداره
سرمو بالا گرفتم و به چشمای تهیونگ نگاه کردم که تو کسری از ثانیه حس کردم دیگه اون آرامش قبل رو نداره
با حرف یجی هردومون چشم از هم برداشتیم و به یجی نگاه کردیم
@میگم این دختر کیه؟!؟!؟!
#چی میگی یجی؟؟؟
یجی سرشو باال برد و به سقف نگاهی کرد
@تهیونگ.....فکر میکنی نمیفهمم؟؟؟؟؟؟
نگاهی به تهیونگ کردم...دستاشو جوری مشت کرده بود که حس کردم خون بهشون نمیرسه
#ممم...مممنظ.رت چیه یجی؟؟تو چیو نمیفهمی؟؟
@اینکه دوست دختر داری..؟!؟!؟!
پایان پارت پنجاه و پنجم دوست دخترم باش🎈💗
لایک و فالو یادتون نره🤘💗
پارت تهیونگ
رزی از بغل یجی اومد بیرون و با آستین لباسش اشکاشو پاک کرد.
نمیدونستم الان رزی در چه حالیه!!!!
واسه همین یه قدم رفتم جلو و دستمو پشت کمر رزی گذاشتم و گفتم
#رزی حالت خوبه؟!؟!؟!
رزی سرشو به طرفم برگردوند و فقط بهم نگاه کرد
چشماش اشکی بود و این بیشتر از هر چیزی منو ازار میداد
نگاهشو ازم گرفت و به زمین دوخت
نگاهی به یجی کردم که داره نگاهمون میکنه
حتما بخاطر رفتاری که با رزی کردم داره اتیش میگیره
#اهمممم
با این صدام یجی چشماش رو به طرف من چرخوند
#راستی این موقع شب چرا اومدی اینجا؟!؟!؟!
یجی قبل از اینکه چیزی بگم پرید تو حرفم و گفت
@االن نوبت منه که سوال بپرسم
پارت رزی
با حرف یجی تعجب کردم
دستشو به طرفم نشونه گرفت و گفت
@این دختر کیه و اینجا چیکار میکنه؟!؟!
به این حرف یجی حس کردم دیگه خون تو بدنم جریان نداره
سرمو بالا گرفتم و به چشمای تهیونگ نگاه کردم که تو کسری از ثانیه حس کردم دیگه اون آرامش قبل رو نداره
با حرف یجی هردومون چشم از هم برداشتیم و به یجی نگاه کردیم
@میگم این دختر کیه؟!؟!؟!
#چی میگی یجی؟؟؟
یجی سرشو باال برد و به سقف نگاهی کرد
@تهیونگ.....فکر میکنی نمیفهمم؟؟؟؟؟؟
نگاهی به تهیونگ کردم...دستاشو جوری مشت کرده بود که حس کردم خون بهشون نمیرسه
#ممم...مممنظ.رت چیه یجی؟؟تو چیو نمیفهمی؟؟
@اینکه دوست دختر داری..؟!؟!؟!
پایان پارت پنجاه و پنجم دوست دخترم باش🎈💗
لایک و فالو یادتون نره🤘💗
۳.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.