دنیای انیمه پارت
دنیای انیمه پارت ۶
.
جشن ساعت ۱۱ شب بود و ما از ساعت ۱۰ اونجا بودیم.
من: شما دونارو بخاطر سنتون اجازه نمیدن
انیا:جینجر نمیتونه مارو ببره داخل؟
انیسا:میتونه...ولی مامور های اونجا مارو پیدا میکنن و بیرونمون میکنن
جینجر: راه دیگه ای نداریم؟
انیا:انیا یه فکری داره!
بعد از ۵ دقیقه*
انیا با یه پالتو بلند و عینک و کلاه میاد
انیا:انیا میره روی سر انیسا و اینارو میپوشه،هم قدمون بلند میشه و هم ناشناسیم
انیسا:انیا بنظرت میتونی توی کل ماموریت اینجوری بمونیم؟ =/
من:چیکار کنیمپس؟
انیا:میتونیم نامرئی شیم؟
انیسا یه چشم غره به انیا میره و انیا ساکت میشه
انیسا:یه راه دیگه هم هس...
انیسا از توی کیفش دوتا لباس مشکی درمیاره (از اونایی که سامورایی ها میپوشن😂)
انیسا:انیا اینارو بپوش.باید سعی کنیم از دودکش بریم تو.
انیا:اینجوری که میسوخیم؟
انیسا نترس چیزی نمیشه
منو جینجر از در وارد میشیم و انیا انیسا از دودکش
پیش انیسا و انیا*
انیسا:انیا داری میای رو من!💢
انیا:انیسا دارم لیز میخورم!
انیسا:توروخدا نهههههه
انیا لیز میخوره و میوفته رو انیسا😂
انیسا هم نمیتونه خودشون رو نگه داره و میوفتن پایین🫡
از توی دودکش درمیان و همه جاشون سیاه شده😂
پیش منو جینجر*
جینجر:صدای چی بود؟
من:فک کنم انیسا و انیا بودن
دودکش توی انبار بود و انیسا و انیا در انبار رو یواش باز میکنن و سریع میدوند و میرن تو اشپزخونه
پیش انیا و انیسا*
انیسا: توی اشپزخونه یه در مخفی هس... اگه اونو پیدا کنیم دقیقا میرسیم به جایی که یور هست.
خواهران به دنبال در مخفی😂👍
*داشتن میگشتن که انیا یهو عطسه میکنه.
انیسا:انیاااا💢
میخواستن دعوا کنن که صدای پا شنیدن.
سریع میرن و قایم میشن.
با صدای اروم بخونین*😂
انیا،انیسا،کجایین؟
من بودم👍
انیا سرشو از توی قابلمه میاره و میگه:
انیا اینجاست😂✋️
انیسا هم از توی یخچال میاد میگه:
یخچالشون بوی گوشت و ماهی خام میده😐🤌
منو جینجر میرم کمک خواهران و دنبال در مخفی میگردیم😂
جینجر: فکر کنم پیداش کردم!
توی یکی از کابینت ها یه راه طولانی به ناکجا آباد بود.
هممون به زور میچپیم توی کابینت
بعد از یه مدت همه جا خیلی تاریک میشه...
من:جینجر بالت تو گوشمه!
انیسا:بهار دمت تو دمخمه
همه باهم:ها؟
انیسا: دمت تو دماغمه😂
انیا:انیسا💢دستمو لگد کردیی
جینجر بچه ها الان پیدامون میکنن ساکت باشین🫡
جینجر جلوتر از بقیه داشت میرفت
من:جینجر مواظب باش...حس خوبی ندارم...
جینجر:نگران نباش بابا موا... عَهعهعهعههههععع
من:جینجررر
یهو متوجه یه نور بنفش میشیم
انیا:بهار داری نور میدی!
من؟
نگاه میکنم،درسته!موهام داره نور میده!
جینجر:من زندمممم🤣✋️
هرجا رو نگاه میکنیم نیست.
جینجر:این پایینو ببین 👇
افتاده بود توی...
.
جشن ساعت ۱۱ شب بود و ما از ساعت ۱۰ اونجا بودیم.
من: شما دونارو بخاطر سنتون اجازه نمیدن
انیا:جینجر نمیتونه مارو ببره داخل؟
انیسا:میتونه...ولی مامور های اونجا مارو پیدا میکنن و بیرونمون میکنن
جینجر: راه دیگه ای نداریم؟
انیا:انیا یه فکری داره!
بعد از ۵ دقیقه*
انیا با یه پالتو بلند و عینک و کلاه میاد
انیا:انیا میره روی سر انیسا و اینارو میپوشه،هم قدمون بلند میشه و هم ناشناسیم
انیسا:انیا بنظرت میتونی توی کل ماموریت اینجوری بمونیم؟ =/
من:چیکار کنیمپس؟
انیا:میتونیم نامرئی شیم؟
انیسا یه چشم غره به انیا میره و انیا ساکت میشه
انیسا:یه راه دیگه هم هس...
انیسا از توی کیفش دوتا لباس مشکی درمیاره (از اونایی که سامورایی ها میپوشن😂)
انیسا:انیا اینارو بپوش.باید سعی کنیم از دودکش بریم تو.
انیا:اینجوری که میسوخیم؟
انیسا نترس چیزی نمیشه
منو جینجر از در وارد میشیم و انیا انیسا از دودکش
پیش انیسا و انیا*
انیسا:انیا داری میای رو من!💢
انیا:انیسا دارم لیز میخورم!
انیسا:توروخدا نهههههه
انیا لیز میخوره و میوفته رو انیسا😂
انیسا هم نمیتونه خودشون رو نگه داره و میوفتن پایین🫡
از توی دودکش درمیان و همه جاشون سیاه شده😂
پیش منو جینجر*
جینجر:صدای چی بود؟
من:فک کنم انیسا و انیا بودن
دودکش توی انبار بود و انیسا و انیا در انبار رو یواش باز میکنن و سریع میدوند و میرن تو اشپزخونه
پیش انیا و انیسا*
انیسا: توی اشپزخونه یه در مخفی هس... اگه اونو پیدا کنیم دقیقا میرسیم به جایی که یور هست.
خواهران به دنبال در مخفی😂👍
*داشتن میگشتن که انیا یهو عطسه میکنه.
انیسا:انیاااا💢
میخواستن دعوا کنن که صدای پا شنیدن.
سریع میرن و قایم میشن.
با صدای اروم بخونین*😂
انیا،انیسا،کجایین؟
من بودم👍
انیا سرشو از توی قابلمه میاره و میگه:
انیا اینجاست😂✋️
انیسا هم از توی یخچال میاد میگه:
یخچالشون بوی گوشت و ماهی خام میده😐🤌
منو جینجر میرم کمک خواهران و دنبال در مخفی میگردیم😂
جینجر: فکر کنم پیداش کردم!
توی یکی از کابینت ها یه راه طولانی به ناکجا آباد بود.
هممون به زور میچپیم توی کابینت
بعد از یه مدت همه جا خیلی تاریک میشه...
من:جینجر بالت تو گوشمه!
انیسا:بهار دمت تو دمخمه
همه باهم:ها؟
انیسا: دمت تو دماغمه😂
انیا:انیسا💢دستمو لگد کردیی
جینجر بچه ها الان پیدامون میکنن ساکت باشین🫡
جینجر جلوتر از بقیه داشت میرفت
من:جینجر مواظب باش...حس خوبی ندارم...
جینجر:نگران نباش بابا موا... عَهعهعهعههههععع
من:جینجررر
یهو متوجه یه نور بنفش میشیم
انیا:بهار داری نور میدی!
من؟
نگاه میکنم،درسته!موهام داره نور میده!
جینجر:من زندمممم🤣✋️
هرجا رو نگاه میکنیم نیست.
جینجر:این پایینو ببین 👇
افتاده بود توی...
- ۱.۹k
- ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط