پارت(6 و اخر)🥺📺📽
پارت(6 و اخر)🥺📺📽
دو ساعت بعد:/
...چانیول...
بیدار که شدم چراغا همه خاموش بود پس میسو کجاست؟؟
بلند شد خواست چراغارو بزنه که صدایی شنید با فکر اینکه میسو باشه رفت توی اتاق
دید دخترک نشسته روی تخت و داره گریه میکنه
چان:میسو؟چیزی شده؟
میسو:عاره عاره از وقتی بیدار شدم تو اصلا به من محل نمیزاری به حرفام گوش نمیدی باهام حرف نمیزنی *گریه*
خوب بابا منم ادمم منم توجه میخوام ، بخدا خودم میدونم اشتباه کردم غلط کردم ولی تو چرا داری اینکار و میکنی؟*گریه شدید تر*
چانیون دیگه طاقت دیدن اشکای دخترک و نداشت سریع بغلش کرد:
حالا میفهمی وقتی خودت بی توجهی میکردی من چ حسی داشتم
میسو:ب..ببخشید بخدا اشتباه کردم دیگه فیلم سریال نمیبینم
چان:ولی من نگفتم نبین به موقش اونم ببین ولی اوکی بخشیدم دیگه گریه نکن * و بوسیدش*
...
چان:حالا بخند
میسو:*لبخند*
چان:عافرین حالا خوب شد دیگه بلند شو بریم
میسو:کجا؟
چان:من خیلی گرسنمه بریم ی چیزی بخوریم
میسو:عاره منم
چان:مگه دو ساعت پیش غذا نخوردی؟
میسو:تو از کجا میدونی؟
چان:من حواسم بهت هستا خانم کوچولو
میسو:اولا کوچولو خودتی دوما خوب چیه بازم گشنمه
چان:بیا برات ی غذایی درست کنم که انگشتاتم باهاش بخوری
میسو:بههه چه عجب جناب چانیول بزرگ میخوان اشپزی کنن
چان:بله چی فکر کردی بیا اینجا بشین
...ی ساعت بعد:/
میسو:تموم نشد؟روده کوچیکه روده بزرگرو خورد
چان:احیانن برعکس نگفتی؟
میسو:خیر جناب روده کوچیکه بیشتر گرسنشه
چان:اهان .. بفرمایین
میسو:ممنون
چان:قابلی نداشت
میسو:راستش میخواستم دوباره ازت ..*که با بوسه چانیول حرفش نصفه موند*
...
چان:دیگه حرفشو نزن
میسو:*خنده*اوکی، ممنون بابت غذا
چان:نوش جان
...
میسو:عشقم؟
چان:هوممم؟
میسو:بریم بیرون یکم قدم بزنیم؟
چان:این وقت شب؟
میسو:عاره
چان:باش بلد شو حاضر شو
....بیرون....
میسو:واییییی هوا چقدر سرده
چان:بیا بغل من *رفت بغلش*
میسو:چانیول؟
چان:جونم؟
میسو:میدونی من واقعا از ی دنیا بیشتر دوست دارم
چان:منم همینطور
میسو:*خنده*
چان:چیه؟
میسو:هیچی
چان:نریم خونه هوا خیلی سرده حالت بد تر میشه
میسیو:هرچی عشقم بگه
چان:*خنده*
....
اونسب با هم اشتی کرد و به خوبی و خوشی زندگیشینو کردن🥰🔮🫂
مرسی که تا ایجا خوندی و نظرتو دادی❤🌈🥺
دو ساعت بعد:/
...چانیول...
بیدار که شدم چراغا همه خاموش بود پس میسو کجاست؟؟
بلند شد خواست چراغارو بزنه که صدایی شنید با فکر اینکه میسو باشه رفت توی اتاق
دید دخترک نشسته روی تخت و داره گریه میکنه
چان:میسو؟چیزی شده؟
میسو:عاره عاره از وقتی بیدار شدم تو اصلا به من محل نمیزاری به حرفام گوش نمیدی باهام حرف نمیزنی *گریه*
خوب بابا منم ادمم منم توجه میخوام ، بخدا خودم میدونم اشتباه کردم غلط کردم ولی تو چرا داری اینکار و میکنی؟*گریه شدید تر*
چانیون دیگه طاقت دیدن اشکای دخترک و نداشت سریع بغلش کرد:
حالا میفهمی وقتی خودت بی توجهی میکردی من چ حسی داشتم
میسو:ب..ببخشید بخدا اشتباه کردم دیگه فیلم سریال نمیبینم
چان:ولی من نگفتم نبین به موقش اونم ببین ولی اوکی بخشیدم دیگه گریه نکن * و بوسیدش*
...
چان:حالا بخند
میسو:*لبخند*
چان:عافرین حالا خوب شد دیگه بلند شو بریم
میسو:کجا؟
چان:من خیلی گرسنمه بریم ی چیزی بخوریم
میسو:عاره منم
چان:مگه دو ساعت پیش غذا نخوردی؟
میسو:تو از کجا میدونی؟
چان:من حواسم بهت هستا خانم کوچولو
میسو:اولا کوچولو خودتی دوما خوب چیه بازم گشنمه
چان:بیا برات ی غذایی درست کنم که انگشتاتم باهاش بخوری
میسو:بههه چه عجب جناب چانیول بزرگ میخوان اشپزی کنن
چان:بله چی فکر کردی بیا اینجا بشین
...ی ساعت بعد:/
میسو:تموم نشد؟روده کوچیکه روده بزرگرو خورد
چان:احیانن برعکس نگفتی؟
میسو:خیر جناب روده کوچیکه بیشتر گرسنشه
چان:اهان .. بفرمایین
میسو:ممنون
چان:قابلی نداشت
میسو:راستش میخواستم دوباره ازت ..*که با بوسه چانیول حرفش نصفه موند*
...
چان:دیگه حرفشو نزن
میسو:*خنده*اوکی، ممنون بابت غذا
چان:نوش جان
...
میسو:عشقم؟
چان:هوممم؟
میسو:بریم بیرون یکم قدم بزنیم؟
چان:این وقت شب؟
میسو:عاره
چان:باش بلد شو حاضر شو
....بیرون....
میسو:واییییی هوا چقدر سرده
چان:بیا بغل من *رفت بغلش*
میسو:چانیول؟
چان:جونم؟
میسو:میدونی من واقعا از ی دنیا بیشتر دوست دارم
چان:منم همینطور
میسو:*خنده*
چان:چیه؟
میسو:هیچی
چان:نریم خونه هوا خیلی سرده حالت بد تر میشه
میسیو:هرچی عشقم بگه
چان:*خنده*
....
اونسب با هم اشتی کرد و به خوبی و خوشی زندگیشینو کردن🥰🔮🫂
مرسی که تا ایجا خوندی و نظرتو دادی❤🌈🥺
۷۳.۸k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.