قسمت دوم فیک اکسو +2
قسمت دوم #فیک #اکسو +2
کیونگ داشت میومد منو توراه رو و دید
داشتم به سهون نگاه میکردم👧
اومد جلو رو به روم نشست و گفت :
مین کی یا معذرت میخوام😿
من اشکامو پاک کردم و بلند شدم رفتم
تو اتاق در رو هم پشت سرم قفل کردم👤
جین مین رو تخت دراز کشیده بود و
به یه گوشه خیره شده بود👀
چیزی نگذشت که صدای کریس رو از
پشت در شنیدم ، کریس : جین مین ...!
اونجایی؟؟؟ دررو باز کن
(اجی بگم غزل راحت ترم جین مین جونم ببخشید)
غزل دررو باز کرد و با بغض پرید بغلش
کریس دستاشو کشید روی سرش و
اومد داخل اتاق نشست روی
صندلی میز تحریر من👣
کریس : غزل دررو ببند بیا تو بشین کارتون دارم
غزل اومد تو و نشست روی تخت پیش من
کریس صندلی رو چرخوند رو به ما و گفت :
میدونم کای و کیونگ خواستن شیطونی کنن
ولی از حدشون گذشتن👽 شما ناراحت نباشید
من خودم با سهون و چان صحبت میکنم
من : اونا راضی نمیشن...سهون رو ندیدی ؟ از چشاش خون میباره
کریس : چرا اتفاقا دیدمش ، باهاشون حرف میزنم
راضی میشن یعنی باید بشن✌
اشکای غزل رو از روی گونش پاک کرد دستشو گذاشت
روی شونش و گفت : ناراحت نباش...!
بعد از اتاق رفت بیرون و گفت باهاش برم
رفت سمت اتاق سهون صدای داد سهون گوش ادمو کر میکرد
ترسیدم خواستم برگردم که شیومین اونجا بود دستمو گرفت
گفت نترس وایستا✋
پشت شیو قایم شده بودم
کریس در زد و گفت :
سهون یاااا حق نداری اینجوری داد و بیداد کنی
اینجا هرکی به هرکی نیس هرکاری دلت میخواد بکنی
سهون دررو باز کرد : خخخخخ اگه هرکی به هرکی نیس
یا اینجا قانون داره پس چرا این احمقااااا اااااههههه
اومدم اینور سرمو انداختم پایین و بهش اروم گفتم:
من معذرت میخوام ، ببخشید
شیو : چی میگی؟ توکه کاری نکردی؟؟؟!!!!!
کریس : تقصیر مین کی نیست کای و کیونگ مقصرهستن
سهوواسرشو انداخت پایین و گفت : حالا اگه اونا اومدن تو
اینا چرا شروع کردن به آب بازی باهاشون؟؟؟
یهو چان پیداش شد مثل اینکه سوهو باهاش صحبت
کرده بود رفت جلو و به سهون گفت راست میگن
دخترا تقصیری ندارن اگه عصبانی ای سر مین کی خالیش نکن
سهون : پس خودت چرا با غزل اینطور صحبت کردی✊
چان حرفی نزد بعد رفت سمت اتاق غزل🏃
جینی (چان جین مین رو جینی صدا میزنه) یا
دررو باز کن لطفا کارت دارم !
غزل با چشمای قرمز دررو باز کرد چان با دیدن چشاش گفت :
هعی دختر...گریه کردی؟؟؟
غزل دوباره بغضش ترکید و دستاشو گذاشت جلو صورتش
و شروع کرد گریه کردن😭
چان دستاشو گرفت اما غزل سفت دستاشو گرفته بود
و از صورتش جدا نمیکرد
چان کشیدش جلو و سفت بغلش کرد
چانی : معذرت میخوام بد حرف زدم ، میبخشیم؟
غزل اروم شد اما یچیزی ته دلم میگفت
سهون هنوز ازم ناراحته ، نگاش کردم .... هیچی نگفت
دستمو کشید بردم تو اتاق 😶 یهو بغلم کرد
اوه ...سهون یا دارم خفه میشم آروم ، سهون : نمیخوام....! تو میبخشیم..؟ من : خخخ اره سهون :
خیلی خب...بریم بیرون . دررو باز کرد ، خخخخخخ
سوهو و یشینگ و شیو و بکی چسبیده بودن به در تا سهون دررو باز کردن افتادن داخل
سوهو : اهم...بکی امروز چند شنبه بود...؟؟؟
بکی : اوخ .... نمیدونم
سهون ریز خندید بعد از اتاق رفت بیرون
چن روی میز نهار خوری نشسته بود و قاشق رو به زبونش میمالید
-اخ امروز پیش خدمت لی نیومده بود ، غذا ...!؟
لوهان و چان نشستن رو صندلی و با قاشق میزدن رو میز
و میگفتن : ما گشنمونه یالااااا ما گشنمونه یالا
غزل : چی چیو یالا؟ ما که بلد نیستیم غذا درست کنیم
من اروم در گوش غزل گفتم : بیا حالا یچیزی درست میکنیم
الکی الکی مثلا اشپزی بلدیم
من پیش بند رو پوشیدم و به چن گفتم : یااا بیا پایین
از روی میز اینجا یه مکان بهداشتیه😦
سهون : بهداشتی😄
چان : 😅
بقیه : 😯 😕 ☺ 😂 😒 😮 😶 😋 ....
سوهو : خب دیگه بدو درست کن من گرسنه ام
من : إ...؟؟؟ نوکر گیر اوردید...؟ خب خودتون بیاید درست کنید😈
لوهان : سوهو غلط کرد اونی میشه زود تر...؟
من : خب....باش😇
شروع کردیم به درست کردن ....
دوساعت بعد .....😑
سفره روچیدم من غزل نمیدونستیم واقعا چیه که درست کردیم؟؟؟
من : اهم ... اوووقققق خیلی بد مزست اینو میخوان بخورن؟؟
نشستن سر صندلی ها و تائو با دهن باز به سفره نگاه میکرد
وای اگه ن
کیونگ داشت میومد منو توراه رو و دید
داشتم به سهون نگاه میکردم👧
اومد جلو رو به روم نشست و گفت :
مین کی یا معذرت میخوام😿
من اشکامو پاک کردم و بلند شدم رفتم
تو اتاق در رو هم پشت سرم قفل کردم👤
جین مین رو تخت دراز کشیده بود و
به یه گوشه خیره شده بود👀
چیزی نگذشت که صدای کریس رو از
پشت در شنیدم ، کریس : جین مین ...!
اونجایی؟؟؟ دررو باز کن
(اجی بگم غزل راحت ترم جین مین جونم ببخشید)
غزل دررو باز کرد و با بغض پرید بغلش
کریس دستاشو کشید روی سرش و
اومد داخل اتاق نشست روی
صندلی میز تحریر من👣
کریس : غزل دررو ببند بیا تو بشین کارتون دارم
غزل اومد تو و نشست روی تخت پیش من
کریس صندلی رو چرخوند رو به ما و گفت :
میدونم کای و کیونگ خواستن شیطونی کنن
ولی از حدشون گذشتن👽 شما ناراحت نباشید
من خودم با سهون و چان صحبت میکنم
من : اونا راضی نمیشن...سهون رو ندیدی ؟ از چشاش خون میباره
کریس : چرا اتفاقا دیدمش ، باهاشون حرف میزنم
راضی میشن یعنی باید بشن✌
اشکای غزل رو از روی گونش پاک کرد دستشو گذاشت
روی شونش و گفت : ناراحت نباش...!
بعد از اتاق رفت بیرون و گفت باهاش برم
رفت سمت اتاق سهون صدای داد سهون گوش ادمو کر میکرد
ترسیدم خواستم برگردم که شیومین اونجا بود دستمو گرفت
گفت نترس وایستا✋
پشت شیو قایم شده بودم
کریس در زد و گفت :
سهون یاااا حق نداری اینجوری داد و بیداد کنی
اینجا هرکی به هرکی نیس هرکاری دلت میخواد بکنی
سهون دررو باز کرد : خخخخخ اگه هرکی به هرکی نیس
یا اینجا قانون داره پس چرا این احمقااااا اااااههههه
اومدم اینور سرمو انداختم پایین و بهش اروم گفتم:
من معذرت میخوام ، ببخشید
شیو : چی میگی؟ توکه کاری نکردی؟؟؟!!!!!
کریس : تقصیر مین کی نیست کای و کیونگ مقصرهستن
سهوواسرشو انداخت پایین و گفت : حالا اگه اونا اومدن تو
اینا چرا شروع کردن به آب بازی باهاشون؟؟؟
یهو چان پیداش شد مثل اینکه سوهو باهاش صحبت
کرده بود رفت جلو و به سهون گفت راست میگن
دخترا تقصیری ندارن اگه عصبانی ای سر مین کی خالیش نکن
سهون : پس خودت چرا با غزل اینطور صحبت کردی✊
چان حرفی نزد بعد رفت سمت اتاق غزل🏃
جینی (چان جین مین رو جینی صدا میزنه) یا
دررو باز کن لطفا کارت دارم !
غزل با چشمای قرمز دررو باز کرد چان با دیدن چشاش گفت :
هعی دختر...گریه کردی؟؟؟
غزل دوباره بغضش ترکید و دستاشو گذاشت جلو صورتش
و شروع کرد گریه کردن😭
چان دستاشو گرفت اما غزل سفت دستاشو گرفته بود
و از صورتش جدا نمیکرد
چان کشیدش جلو و سفت بغلش کرد
چانی : معذرت میخوام بد حرف زدم ، میبخشیم؟
غزل اروم شد اما یچیزی ته دلم میگفت
سهون هنوز ازم ناراحته ، نگاش کردم .... هیچی نگفت
دستمو کشید بردم تو اتاق 😶 یهو بغلم کرد
اوه ...سهون یا دارم خفه میشم آروم ، سهون : نمیخوام....! تو میبخشیم..؟ من : خخخ اره سهون :
خیلی خب...بریم بیرون . دررو باز کرد ، خخخخخخ
سوهو و یشینگ و شیو و بکی چسبیده بودن به در تا سهون دررو باز کردن افتادن داخل
سوهو : اهم...بکی امروز چند شنبه بود...؟؟؟
بکی : اوخ .... نمیدونم
سهون ریز خندید بعد از اتاق رفت بیرون
چن روی میز نهار خوری نشسته بود و قاشق رو به زبونش میمالید
-اخ امروز پیش خدمت لی نیومده بود ، غذا ...!؟
لوهان و چان نشستن رو صندلی و با قاشق میزدن رو میز
و میگفتن : ما گشنمونه یالااااا ما گشنمونه یالا
غزل : چی چیو یالا؟ ما که بلد نیستیم غذا درست کنیم
من اروم در گوش غزل گفتم : بیا حالا یچیزی درست میکنیم
الکی الکی مثلا اشپزی بلدیم
من پیش بند رو پوشیدم و به چن گفتم : یااا بیا پایین
از روی میز اینجا یه مکان بهداشتیه😦
سهون : بهداشتی😄
چان : 😅
بقیه : 😯 😕 ☺ 😂 😒 😮 😶 😋 ....
سوهو : خب دیگه بدو درست کن من گرسنه ام
من : إ...؟؟؟ نوکر گیر اوردید...؟ خب خودتون بیاید درست کنید😈
لوهان : سوهو غلط کرد اونی میشه زود تر...؟
من : خب....باش😇
شروع کردیم به درست کردن ....
دوساعت بعد .....😑
سفره روچیدم من غزل نمیدونستیم واقعا چیه که درست کردیم؟؟؟
من : اهم ... اوووقققق خیلی بد مزست اینو میخوان بخورن؟؟
نشستن سر صندلی ها و تائو با دهن باز به سفره نگاه میکرد
وای اگه ن
۲۴.۲k
۱۹ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.