قسمت چهارم فیک اکسو +2
قسمت چهارم #فیک #اکسو +2
-ای وای خدایا ، چرااااااا
کای : سنگم بزرگ نیست
- خداروشکر
بچه ها حالشون خوب شد فقط منتظر کای بودیم که سنگش زود تر دفع شه
خداروشکر طول نکشید و حالش خوب شد
و برگشتیم خونه...
رفتم براش آب جوش عسل درست کردم اوردم بدم بهش که دادش رفت هوا
کای : ووووووااااااییییییییی
- چی شد؟؟؟؟
بقیه بچه ها خواب بودن غیر از غزل و چانیول
غزل از تو اتاق پرید بیرون با صدای کای
کای : غذات کم بود اینم بخورم..؟؟؟؟؟
ناراحت شدم و رومو برگردوندم ازش
و رفتم تو آشپز خونه طوریکه
بفهمه ناراحت و عصبانیم لیوان رو
پرت کردم تو جاظرفی و رفتم در اتاق رو
باز کردم چاااااننننننن بسههههه
غزززلللللللل ای وااااییییی خجالت بکشید دیگه
چنان دادی زدم که چان تنش لرزید
غزل لوپاش قرمز قرمز شده بود
چان : نمیشه در بزنی بعد بیای تو..؟؟؟
- تو از هیکلت خجالت بکش ، نه نمیشه مگه مرض داری
کاری میکنی که من دررو باز کردم اینجوری بترسی
چان : اهم...در هر حال باید در میزدی
اعصابم از دست کای خورد بود دررو محکم کوبیدم
تو راه رو نشستم
به در اتاق سهون نگاه کردم
با خودم گفتم اگه تو اتاقشم برم نمیفهمه چون خوابه
رفتم در اتاق رو اروم باز کردم...ای وای
خدایا (اون عادت داره وقتی میخوابه لباسشو درمیاره همچنین
عادت داره موقع خواب بالشتشو بغل میکنه)
تختش کنار دره و میزشم کنار تختش یعنی چسبیده به تختش
عینکم رو دفعه قبل رو میزش جا گذاشته بودم
رفتم اروم عینکم رو بردارم
اوووووو یاااااااااااااا نکششششش
انداختم رو تخت و بجای بالشتش بغلم کرد
سهون : یبار داد نزن خواهش میکنم
- چکا میکنی یاااااا له شدم بابا
سهون با پاش زد در رو بست
کم کم صورتش داشت نزدیک صورتم میشد
نفساش میخورد به صورتم چشمامو بستم کعععععع
تق تق....سهون سریع بلند شد
سهون : نیا نیا...
لوهان : چرا ..؟ میخوام بیام پیشت بخوابم
من : بوووراااگوووو؟؟؟
که سهون دستشو گذاشت در دهنم...
من : اوووممم اوووومممم بلم تن
سهون : چی؟
من : ستتوبلدار خل..نلتترتلتاناتانذمککنددذنمختذزلبزد
لوهان : کسی پیشته؟؟؟
سهون : نع نع
لوهان : خیلی خب ...
ظاهرا لوهان رفته بود
سهون دوباره ... ای خدا
سرمو هی میچرخوندم با دستش صورتمو گرفت
باز نفسش میخورد به صورتم
کععععع ایندفعه واقعااااااا
برای اولین بار لبشو چسبوند به لبام شروع کرد به خوردنشون
یهو در باز شددددددددد
لوهان و کریس دم در بودن
سهون نشست سر جاش منم سریع بلند شدم از رو تخت
کریس : چکار میکردید؟
سهون : هیچی هیچی
لوهان : پس ما چی دیدم؟
من : اشتباه کردی اشتباه کردی
کریس : یه اشتباهی نشونتون بدم....
سهون : یااااا چان و غزل به چشت نمیان اونوقت مارو میبینی؟؟؟
کریس : چان و غزل؟؟؟
من : بعله همین الانم در حال ...هستن
کریس عصبانی شد انگشتاشو سمت ما گرفت و گفت
به موقش به حساب شما دوتا هم میرسم
بغض کرده بودم و از اتاق رفتم بیرون
از زبون لوهان : سهون لباسشو پوشید و میخواست
بره سراغ مین کی که دستاشو گرفتم گفتم گند تر از
اینش نکن
عصبانی بود دستشو محکم از تو دستم در اورد
از زبون خودم :
رفتم تو حیاط که کای هم اونجا بود
بهش نگاه نکردم رفتم سمت دوچرخم
وقتی حالم بده میرم دوچرخه سواری
دوچرخمو اوردم و داشتم از در میرفتم بیرون که
کیونگ و کای باهم : کجاااا؟؟؟
من در حالی که اشکامو پاک میکردم :
بیرون ، مشکلیه؟؟؟
کیونگ : اره ،تنها نمیری بیرون
کای : صبر کن ببینم ، داری گریه میکنی؟؟؟
واینستادم و رفتم بیرون
کنار خونه یه پارک بود رفتم اونجا دوچرخم رو هم بردم
از زبون غزل :
کریس در رو واکرد اومد تو رفت سمت چان که روی
تخت مین کی نشسته بود
کریس : چکار میکردی؟؟؟؟؟؟
چان : وات؟؟؟
کریس : زود برید سالن ورزش زووودددد
غزل مین کی سهون و چان زودددد
رفتیم تو سالن و با سهون و چان توی یه ردیف
وایستادیم که کریس و بقیه بچه ها اومدن
کریس : مین کی کجاست؟؟؟
کای : اهم
کیونگ : رفت بیرون
کریس برگشت و عصبانی به کیونگ نگاه کرد :
چی گفتی؟؟؟ رفته بیرونننن؟؟؟؟
کای : مثل همیشه ، ناراحت بود دوچرخشو برداشت رفت بیرون
کریس حرفی نزد
سهون چشماش از حدقه زده بیرون میخواست بره سمت کریس
که من و چان دستشو گرفتیم
چان : اروم اروم ، ناراحته حالش خوب شه میاد
سهون : یااااا کریس ما هر کاری میکنیم به تو ربطی نداره
عشقم کشید میفهمیییی؟؟؟
کریس : بیخود عشقت کشید ، دخترا نمیتونن اینجا امنیت داشته باشن؟
کریس از سالن رفت بیرون
نظر بدید
-ای وای خدایا ، چرااااااا
کای : سنگم بزرگ نیست
- خداروشکر
بچه ها حالشون خوب شد فقط منتظر کای بودیم که سنگش زود تر دفع شه
خداروشکر طول نکشید و حالش خوب شد
و برگشتیم خونه...
رفتم براش آب جوش عسل درست کردم اوردم بدم بهش که دادش رفت هوا
کای : ووووووااااااییییییییی
- چی شد؟؟؟؟
بقیه بچه ها خواب بودن غیر از غزل و چانیول
غزل از تو اتاق پرید بیرون با صدای کای
کای : غذات کم بود اینم بخورم..؟؟؟؟؟
ناراحت شدم و رومو برگردوندم ازش
و رفتم تو آشپز خونه طوریکه
بفهمه ناراحت و عصبانیم لیوان رو
پرت کردم تو جاظرفی و رفتم در اتاق رو
باز کردم چاااااننننننن بسههههه
غزززلللللللل ای وااااییییی خجالت بکشید دیگه
چنان دادی زدم که چان تنش لرزید
غزل لوپاش قرمز قرمز شده بود
چان : نمیشه در بزنی بعد بیای تو..؟؟؟
- تو از هیکلت خجالت بکش ، نه نمیشه مگه مرض داری
کاری میکنی که من دررو باز کردم اینجوری بترسی
چان : اهم...در هر حال باید در میزدی
اعصابم از دست کای خورد بود دررو محکم کوبیدم
تو راه رو نشستم
به در اتاق سهون نگاه کردم
با خودم گفتم اگه تو اتاقشم برم نمیفهمه چون خوابه
رفتم در اتاق رو اروم باز کردم...ای وای
خدایا (اون عادت داره وقتی میخوابه لباسشو درمیاره همچنین
عادت داره موقع خواب بالشتشو بغل میکنه)
تختش کنار دره و میزشم کنار تختش یعنی چسبیده به تختش
عینکم رو دفعه قبل رو میزش جا گذاشته بودم
رفتم اروم عینکم رو بردارم
اوووووو یاااااااااااااا نکششششش
انداختم رو تخت و بجای بالشتش بغلم کرد
سهون : یبار داد نزن خواهش میکنم
- چکا میکنی یاااااا له شدم بابا
سهون با پاش زد در رو بست
کم کم صورتش داشت نزدیک صورتم میشد
نفساش میخورد به صورتم چشمامو بستم کعععععع
تق تق....سهون سریع بلند شد
سهون : نیا نیا...
لوهان : چرا ..؟ میخوام بیام پیشت بخوابم
من : بوووراااگوووو؟؟؟
که سهون دستشو گذاشت در دهنم...
من : اوووممم اوووومممم بلم تن
سهون : چی؟
من : ستتوبلدار خل..نلتترتلتاناتانذمککنددذنمختذزلبزد
لوهان : کسی پیشته؟؟؟
سهون : نع نع
لوهان : خیلی خب ...
ظاهرا لوهان رفته بود
سهون دوباره ... ای خدا
سرمو هی میچرخوندم با دستش صورتمو گرفت
باز نفسش میخورد به صورتم
کععععع ایندفعه واقعااااااا
برای اولین بار لبشو چسبوند به لبام شروع کرد به خوردنشون
یهو در باز شددددددددد
لوهان و کریس دم در بودن
سهون نشست سر جاش منم سریع بلند شدم از رو تخت
کریس : چکار میکردید؟
سهون : هیچی هیچی
لوهان : پس ما چی دیدم؟
من : اشتباه کردی اشتباه کردی
کریس : یه اشتباهی نشونتون بدم....
سهون : یااااا چان و غزل به چشت نمیان اونوقت مارو میبینی؟؟؟
کریس : چان و غزل؟؟؟
من : بعله همین الانم در حال ...هستن
کریس عصبانی شد انگشتاشو سمت ما گرفت و گفت
به موقش به حساب شما دوتا هم میرسم
بغض کرده بودم و از اتاق رفتم بیرون
از زبون لوهان : سهون لباسشو پوشید و میخواست
بره سراغ مین کی که دستاشو گرفتم گفتم گند تر از
اینش نکن
عصبانی بود دستشو محکم از تو دستم در اورد
از زبون خودم :
رفتم تو حیاط که کای هم اونجا بود
بهش نگاه نکردم رفتم سمت دوچرخم
وقتی حالم بده میرم دوچرخه سواری
دوچرخمو اوردم و داشتم از در میرفتم بیرون که
کیونگ و کای باهم : کجاااا؟؟؟
من در حالی که اشکامو پاک میکردم :
بیرون ، مشکلیه؟؟؟
کیونگ : اره ،تنها نمیری بیرون
کای : صبر کن ببینم ، داری گریه میکنی؟؟؟
واینستادم و رفتم بیرون
کنار خونه یه پارک بود رفتم اونجا دوچرخم رو هم بردم
از زبون غزل :
کریس در رو واکرد اومد تو رفت سمت چان که روی
تخت مین کی نشسته بود
کریس : چکار میکردی؟؟؟؟؟؟
چان : وات؟؟؟
کریس : زود برید سالن ورزش زووودددد
غزل مین کی سهون و چان زودددد
رفتیم تو سالن و با سهون و چان توی یه ردیف
وایستادیم که کریس و بقیه بچه ها اومدن
کریس : مین کی کجاست؟؟؟
کای : اهم
کیونگ : رفت بیرون
کریس برگشت و عصبانی به کیونگ نگاه کرد :
چی گفتی؟؟؟ رفته بیرونننن؟؟؟؟
کای : مثل همیشه ، ناراحت بود دوچرخشو برداشت رفت بیرون
کریس حرفی نزد
سهون چشماش از حدقه زده بیرون میخواست بره سمت کریس
که من و چان دستشو گرفتیم
چان : اروم اروم ، ناراحته حالش خوب شه میاد
سهون : یااااا کریس ما هر کاری میکنیم به تو ربطی نداره
عشقم کشید میفهمیییی؟؟؟
کریس : بیخود عشقت کشید ، دخترا نمیتونن اینجا امنیت داشته باشن؟
کریس از سالن رفت بیرون
نظر بدید
۳۱.۷k
۲۱ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.