کتابخانه عشق
"کتابخانه عشق"
part:²¹
یونا:وایسا زنگ بزنم به بورام
زنگ زدم ولی آنتن نمیداد
یونا:لعنتی...این منطقه چرا آنتن نمیده
تهیونگ:نگو که گم شدیم
یونا:نگو که ترسیدی
تهیونگ:من و ترس؟اصلا
یونا:معلومه...ولی خوشبختانه جنگل نیست که بگیم امکان برگشت صفر درصد هست ولی اینکه وسط کوه بین هزار تا کوه یه اردوگاه زدن یکم کارو مشکل میکنه
تهیونگ:اصل مشکل همین جاست
یونا:صبور باش...تا نیم ساعت پیداش میکنیم من یادمه اون کوه چه شکلی بود و اینکه باید دنبال جاده بگردیم چون رو به روی جاده بود با فاصله تقریباً ۵۰ متر فکر کنم
تهیونگ:مغزت خوب کار میکنه
یونا:میدونم
میتونم بگم نصف کوه هارو زیر و رو کرده بودیم ولی نتونستیم اردوگاهمون رو پیدا کنیم و دیگه نایی برای راه رفتن نداشتیم...آخه چرا رو کوه میسازین...اه
تهیونگ:یو.یونا
یونا:چی شده
با انگشت اشارش به جایی اشاره کرد
تهیونگ:اونجا رو ببین
یونا:کجا
نگاهی به جایی که با انگشتش نشون داد کردم
یونا:چیییی
تهیونگ:پیداش کردیم بلاخرهههه
از خوشحالی همدیگه رو بغل کردیم که فورا از بغلش دراومدم
تهیونگ:چی شده
یونا:چرا ماشینا نیستن
تهیونگ:نکنه رفتن
یونا:نمیدونم...شاید!
رفتیم داخل و نگاهی به اطراف انداختیم
تهیونگ:انگار واقعاً رفتن
با ترس گفتم
یونا:یعنی الان ما اینجا گیر افتادیم؟وسط ناکجا آباد؟
تهیونگ:نگران نباش راهی پیدا میکنیم که از اینجا بیایم بیرون
ادامه دارد...
بعد یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
part:²¹
یونا:وایسا زنگ بزنم به بورام
زنگ زدم ولی آنتن نمیداد
یونا:لعنتی...این منطقه چرا آنتن نمیده
تهیونگ:نگو که گم شدیم
یونا:نگو که ترسیدی
تهیونگ:من و ترس؟اصلا
یونا:معلومه...ولی خوشبختانه جنگل نیست که بگیم امکان برگشت صفر درصد هست ولی اینکه وسط کوه بین هزار تا کوه یه اردوگاه زدن یکم کارو مشکل میکنه
تهیونگ:اصل مشکل همین جاست
یونا:صبور باش...تا نیم ساعت پیداش میکنیم من یادمه اون کوه چه شکلی بود و اینکه باید دنبال جاده بگردیم چون رو به روی جاده بود با فاصله تقریباً ۵۰ متر فکر کنم
تهیونگ:مغزت خوب کار میکنه
یونا:میدونم
میتونم بگم نصف کوه هارو زیر و رو کرده بودیم ولی نتونستیم اردوگاهمون رو پیدا کنیم و دیگه نایی برای راه رفتن نداشتیم...آخه چرا رو کوه میسازین...اه
تهیونگ:یو.یونا
یونا:چی شده
با انگشت اشارش به جایی اشاره کرد
تهیونگ:اونجا رو ببین
یونا:کجا
نگاهی به جایی که با انگشتش نشون داد کردم
یونا:چیییی
تهیونگ:پیداش کردیم بلاخرهههه
از خوشحالی همدیگه رو بغل کردیم که فورا از بغلش دراومدم
تهیونگ:چی شده
یونا:چرا ماشینا نیستن
تهیونگ:نکنه رفتن
یونا:نمیدونم...شاید!
رفتیم داخل و نگاهی به اطراف انداختیم
تهیونگ:انگار واقعاً رفتن
با ترس گفتم
یونا:یعنی الان ما اینجا گیر افتادیم؟وسط ناکجا آباد؟
تهیونگ:نگران نباش راهی پیدا میکنیم که از اینجا بیایم بیرون
ادامه دارد...
بعد یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
- ۳.۹k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط