ویو جنا
"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۶۶
"ویو جنا"
.
هوففف
خسته کنندست.
کنار یه میز وایسادم..
که به میز اونا ام دید داشت.
دیدم که بین جمعیت جونگکوک بهم نگاه میکنه.
ولی چون نسبط به کار مایا حرکتی نکرد...محلش ندادم.
هوفف..
یکی داشت رد می شد که خورد بهم و لیوانش رو لبه هایه لباسم پاجید..
_:وای معذرت میخوام..واقعا حواسم نبود..
خوشبختانه لباسم مشکی بود فقط یکم لبه هاش کثیف شد..
جنا: مشکلی نیست ..
_بازم ببخشید.
یه لبخند الکی زدم و اون رفت.
بهتر بود برم بشورمش..
کیفم و برداشتم و رفتم تا دونبال سرویس بگردم.
وارد سرویس شدم..
نمیدونم چرا انقدر از دست جونگکوک عصبی بودم.
کیفم و و کنار سینک گزاشتم و اب و باز کردم..
و لبه لباسم و یکم خیس کردم و به سابیدم تا تمیز شه..
و موفقم بودم..
سرم و بالا اوردم و تو اینه به خودم نگاه کرد.
یکم نفس عمیق کشیدم..
اروم باش..
موهام و مرتب کردم و با برداشتن وسایلم خواستم بیام بیرون که در باز شد و جونگشو امد داخل..
حصابی تعجب کردم.
یعنی تا اینجا دونبالم امد؟؟
ولی خب نگاهش نشون می داد که اونم تعحب کرده.
جونگسو: تو دستشویی مردونه جیکار میکنی؟؟
جنا: مردونه؟؟
درو کامل باز کرد علامت رو درو ببینم.
جونگسو: مردونست نه؟؟..
حنا: حواسم نبود..دیگه میرم..
خواستم برم که جلوم و گرفت.
سرم و بالا اوردم.
و کلافه گفتم:
_هوم!؟
جونگسو: کار دیروزتو و یادم نرفته ها..دختره پر رو..
جنا: عه چه خوب..اگه نمی خوای دوباره اون اتفاق برات بیوفته....برو کنار..
پوزخند زد و در و بست..
جنا: میگم برو کنار...
جونگسو: دیروز وسط خیابون بودیم..الان هر غلطی بکنی حواب داره بچه جون..
جنا: عه؟؟نبابا؟؟...
جونگسو: و هر بلاییم سرت بیاد کسی نمی فهمه..
وقتی داشت نزدیکم می شد ناخواسته ترسیدم و رفتم عقب....
جنا: بهتر تمومش کنی تا ..جیغ نزدم..
جونگسو: بزن..کسی قرار نیست بشنوه..
گوشییی...
گوشی که پشت سرم بود..
قبل از اینکه سریع بیاد سمتم
داخل تماسام رفتم و از اون جایی که تنها شماره تو گوشیم ،شماره جونگکوک بود .
این ریسک و کردم و شمارش و گرفتم و کیف و گوشیم و پشت سرم گزاشتم..
"ویو جونگکوک"..
لرزش تلفن و داخل جیبم حس کردم..
درش اوردم و با دیدن اسم جنا تعجب کردم..
سرم وبلند کردم که از اون موقعه که رفت هنوز بر نگشته..
جواب دادم..
ولی جوابی نشنیدم..
کوک: الو؟؟؟
یبار به صفحه گوشی نگاه کردم که ببینم تماس وصله یا نه...
کوک: الووو؟؟؟؟؟
صدا اهنگم انقدر زیاد بود چیزی نمی شنیدم..
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۶۶
"ویو جنا"
.
هوففف
خسته کنندست.
کنار یه میز وایسادم..
که به میز اونا ام دید داشت.
دیدم که بین جمعیت جونگکوک بهم نگاه میکنه.
ولی چون نسبط به کار مایا حرکتی نکرد...محلش ندادم.
هوفف..
یکی داشت رد می شد که خورد بهم و لیوانش رو لبه هایه لباسم پاجید..
_:وای معذرت میخوام..واقعا حواسم نبود..
خوشبختانه لباسم مشکی بود فقط یکم لبه هاش کثیف شد..
جنا: مشکلی نیست ..
_بازم ببخشید.
یه لبخند الکی زدم و اون رفت.
بهتر بود برم بشورمش..
کیفم و برداشتم و رفتم تا دونبال سرویس بگردم.
وارد سرویس شدم..
نمیدونم چرا انقدر از دست جونگکوک عصبی بودم.
کیفم و و کنار سینک گزاشتم و اب و باز کردم..
و لبه لباسم و یکم خیس کردم و به سابیدم تا تمیز شه..
و موفقم بودم..
سرم و بالا اوردم و تو اینه به خودم نگاه کرد.
یکم نفس عمیق کشیدم..
اروم باش..
موهام و مرتب کردم و با برداشتن وسایلم خواستم بیام بیرون که در باز شد و جونگشو امد داخل..
حصابی تعجب کردم.
یعنی تا اینجا دونبالم امد؟؟
ولی خب نگاهش نشون می داد که اونم تعحب کرده.
جونگسو: تو دستشویی مردونه جیکار میکنی؟؟
جنا: مردونه؟؟
درو کامل باز کرد علامت رو درو ببینم.
جونگسو: مردونست نه؟؟..
حنا: حواسم نبود..دیگه میرم..
خواستم برم که جلوم و گرفت.
سرم و بالا اوردم.
و کلافه گفتم:
_هوم!؟
جونگسو: کار دیروزتو و یادم نرفته ها..دختره پر رو..
جنا: عه چه خوب..اگه نمی خوای دوباره اون اتفاق برات بیوفته....برو کنار..
پوزخند زد و در و بست..
جنا: میگم برو کنار...
جونگسو: دیروز وسط خیابون بودیم..الان هر غلطی بکنی حواب داره بچه جون..
جنا: عه؟؟نبابا؟؟...
جونگسو: و هر بلاییم سرت بیاد کسی نمی فهمه..
وقتی داشت نزدیکم می شد ناخواسته ترسیدم و رفتم عقب....
جنا: بهتر تمومش کنی تا ..جیغ نزدم..
جونگسو: بزن..کسی قرار نیست بشنوه..
گوشییی...
گوشی که پشت سرم بود..
قبل از اینکه سریع بیاد سمتم
داخل تماسام رفتم و از اون جایی که تنها شماره تو گوشیم ،شماره جونگکوک بود .
این ریسک و کردم و شمارش و گرفتم و کیف و گوشیم و پشت سرم گزاشتم..
"ویو جونگکوک"..
لرزش تلفن و داخل جیبم حس کردم..
درش اوردم و با دیدن اسم جنا تعجب کردم..
سرم وبلند کردم که از اون موقعه که رفت هنوز بر نگشته..
جواب دادم..
ولی جوابی نشنیدم..
کوک: الو؟؟؟
یبار به صفحه گوشی نگاه کردم که ببینم تماس وصله یا نه...
کوک: الووو؟؟؟؟؟
صدا اهنگم انقدر زیاد بود چیزی نمی شنیدم..
- ۷۷.۲k
- ۰۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط