من از پنجرهام
من از پنجرهام
جشن غروب را دیدهام سرِ تپههای دور
گاه مثل یک سکه
یک تکه آفتاب میان دستهای من میسوخت
تو را از ته دل به یاد میآوردم،
دلی فشرده به غم،
غمی که آشنای توست...
#ستایش_قلب_سربی
جشن غروب را دیدهام سرِ تپههای دور
گاه مثل یک سکه
یک تکه آفتاب میان دستهای من میسوخت
تو را از ته دل به یاد میآوردم،
دلی فشرده به غم،
غمی که آشنای توست...
#ستایش_قلب_سربی
- ۱۳.۰k
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط