پارت۱۵
پارت۱۵
اونروز وقتی یوری داشت از مدرسه خارج میشد پسرا اومده بودن تا اذیتش کنن ولی اونروز قرار بود جونگکوک بیاد دنبال یوری چون از کمپانی اجازه گرفت که یه امروز و با خواهرش بگذرونه و از اونجایی که همه رفته بودن پیش خانواده هاشون کمپانی هم قبول کرد وقتی یوری از مدرسه خارج شد پسرا دورش جمع شده بودن تا دخترک و اذیت کنن و همینکار هم میکردن و زیرپاشون به لگد گرفتنش جونگکوک یدفعه حواسش رفت سمت جمعیتی که دوره یوری جمع بودن چون ایندفعه واقعا خیلی حالش بد شده بود از طرفی چند روز خورد و خوراک خوب نداشت و همش درس می خوند و خیلی ضعیف تر شده بود و از طرفی دیگه هم بدنشاونقدر ضعیف بود که نمیتونست اینارو تحمل کنه وسط این کتک ها بیهوش شد که جونگکوک از میان جمعیت رد شد وقتی خواهر کوچولوش و اونطوری دید خون جلو چشاش و گرفت و داد زد
جونگکوک:کی این کار رو باهاش کرده(داد)
سی جون:من من نمیخواستم اینجوری بشه
جونگکوک:که نمیخواستی
میخواست بزنتش که یورا گفت
یورا:الان وقت این کارا نیست بیاین یوری و ببریم بیمارستان نبضش ضعیف میزنه(بغض)
و جونگکوک یوری و بغل کرد و به همراه یورا و دایسی به بیمارستان بردنش و دکتر سریعا حکم بستری شدن یوری و داد
وقتی جونگکوک این خبر رو به اعضا رسوند تهیونگ با سرعت تمام خودشو به بیمارستان رسوند درسته تهیونگ واقعا عاشق یوری شده بود
تهیونگ:جونگکوک
جونگکوک با چشای اشکی قرمز به تهیونگ زل زد
جونگکوک:هیونگ(بغض)
که تهیونگ جونگکوک و بغل کرد
جونگکوک:همش تقصیر منه من باید بیشتر مراقبش میبودم
تهیونگ:نه نه تقصیر تو نیست اون حالش خوب میشه
جونگکوک:ولی اون دستش شکسته و خیلی ضعیف شده بدنش پر از جای کبودیه
تهیونگ جونگکوک و از خودش جدا کرد و گفت
تهیونگ:اون یه دختره قویه خب خوب میشه از اون دبیرستان میتونیم انتقالیش بدیم به یه دبیرستان دیگه هوم نگران نباش درست میشه
بقیه اعضا هم رسیدن جیهوپ طی این مدت خیلی با یوری صمیمی بود و یوری بهترین دوست جیهوپ بود برای همین جیهوپ رفت تا از دکتر وضع یوری و بپرسه
...........
اونروز وقتی یوری داشت از مدرسه خارج میشد پسرا اومده بودن تا اذیتش کنن ولی اونروز قرار بود جونگکوک بیاد دنبال یوری چون از کمپانی اجازه گرفت که یه امروز و با خواهرش بگذرونه و از اونجایی که همه رفته بودن پیش خانواده هاشون کمپانی هم قبول کرد وقتی یوری از مدرسه خارج شد پسرا دورش جمع شده بودن تا دخترک و اذیت کنن و همینکار هم میکردن و زیرپاشون به لگد گرفتنش جونگکوک یدفعه حواسش رفت سمت جمعیتی که دوره یوری جمع بودن چون ایندفعه واقعا خیلی حالش بد شده بود از طرفی چند روز خورد و خوراک خوب نداشت و همش درس می خوند و خیلی ضعیف تر شده بود و از طرفی دیگه هم بدنشاونقدر ضعیف بود که نمیتونست اینارو تحمل کنه وسط این کتک ها بیهوش شد که جونگکوک از میان جمعیت رد شد وقتی خواهر کوچولوش و اونطوری دید خون جلو چشاش و گرفت و داد زد
جونگکوک:کی این کار رو باهاش کرده(داد)
سی جون:من من نمیخواستم اینجوری بشه
جونگکوک:که نمیخواستی
میخواست بزنتش که یورا گفت
یورا:الان وقت این کارا نیست بیاین یوری و ببریم بیمارستان نبضش ضعیف میزنه(بغض)
و جونگکوک یوری و بغل کرد و به همراه یورا و دایسی به بیمارستان بردنش و دکتر سریعا حکم بستری شدن یوری و داد
وقتی جونگکوک این خبر رو به اعضا رسوند تهیونگ با سرعت تمام خودشو به بیمارستان رسوند درسته تهیونگ واقعا عاشق یوری شده بود
تهیونگ:جونگکوک
جونگکوک با چشای اشکی قرمز به تهیونگ زل زد
جونگکوک:هیونگ(بغض)
که تهیونگ جونگکوک و بغل کرد
جونگکوک:همش تقصیر منه من باید بیشتر مراقبش میبودم
تهیونگ:نه نه تقصیر تو نیست اون حالش خوب میشه
جونگکوک:ولی اون دستش شکسته و خیلی ضعیف شده بدنش پر از جای کبودیه
تهیونگ جونگکوک و از خودش جدا کرد و گفت
تهیونگ:اون یه دختره قویه خب خوب میشه از اون دبیرستان میتونیم انتقالیش بدیم به یه دبیرستان دیگه هوم نگران نباش درست میشه
بقیه اعضا هم رسیدن جیهوپ طی این مدت خیلی با یوری صمیمی بود و یوری بهترین دوست جیهوپ بود برای همین جیهوپ رفت تا از دکتر وضع یوری و بپرسه
...........
۲.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.