پارت۱۷
پارت۱۷
*پرش زمانی به فردا*
ویویوری
ازخواب بلند شدم با یادآوری دیروز و اتفاقا گریم گرفت ولی وقتی دیدم جونگکوک و تهیونگ دقیقا کنار تختم خوابیدن گریم و کنترل کردم و سر و صدانکردم تا راحت بخوابن و خودمم داشتم با گوشی کار مبکردم که یه چیز خنده دار دیدم و خندم گرفت که تهیونگ بیدار شد
تهیونگ:عه بیداری
یوری:اهوم
تهیونگ:حالت چطوره بهتری
یوری وقتی تهیونگ اون حرفو زد گریم گرفت که به سمتم اومد و بغلم کرد
تهیونگ:هیسسس اروم باش
یوری:چطوری اروم باشم اصلا از همون اولم نباید میومدم کره من همه رو درگیر کردم(گریه شدید)
تهیونگ:نه اصلا اینطوری نیست ما باید باتو صمیمی تر میشدیم تا بتونی راحت تر باهامون حرف بزنی هیچ اشکالی نداره از این به بعد ما هستیم
یوری:اهوم ممنون که هستین
تهیونگ:حالت چطوره الان
یوری:مچ پام درد میکنه
تهیونگ:اشکالی نداره خوب میشی دکتر گفت پیچ خورده
یوری:من باعث شدم کهجونگکوک اذیت بشه
تهیونگ:نه اون خیلی ناراحتبود کهنتونست ازت مراقبت کنه پس دیگه ناراحتنباش
یوری:اهوم
تهیونگ:یکم چشاتو ببند و استراحت کن الان صبح زوده
یوری:اوم باشه
و وقتی یوری چشاشو بست به خواب فرو رفت و دقیقا بعد خوابیدن یوری جونگکوک بیدار شد وقتی تهیونگ گفت یوری بیدارشده بود و چه حرفایی زد گفت
جونگکوک:قول میدم از این به بعد ازش مراقبت کنم اون زندگی منو قشنگ تر کرده من همیشه مراقبشم
تهیونگ:نگران نباش اون دختر واقعا قویه
جونگکوک:راستی اون بچه ها چیشدن
تهیونگ:نگران نباش همشون اخراج شدن
جونگکوک:خوبه خیالم راحت شد
*پرش زمانی به روزه ترخیص*
..............
*پرش زمانی به فردا*
ویویوری
ازخواب بلند شدم با یادآوری دیروز و اتفاقا گریم گرفت ولی وقتی دیدم جونگکوک و تهیونگ دقیقا کنار تختم خوابیدن گریم و کنترل کردم و سر و صدانکردم تا راحت بخوابن و خودمم داشتم با گوشی کار مبکردم که یه چیز خنده دار دیدم و خندم گرفت که تهیونگ بیدار شد
تهیونگ:عه بیداری
یوری:اهوم
تهیونگ:حالت چطوره بهتری
یوری وقتی تهیونگ اون حرفو زد گریم گرفت که به سمتم اومد و بغلم کرد
تهیونگ:هیسسس اروم باش
یوری:چطوری اروم باشم اصلا از همون اولم نباید میومدم کره من همه رو درگیر کردم(گریه شدید)
تهیونگ:نه اصلا اینطوری نیست ما باید باتو صمیمی تر میشدیم تا بتونی راحت تر باهامون حرف بزنی هیچ اشکالی نداره از این به بعد ما هستیم
یوری:اهوم ممنون که هستین
تهیونگ:حالت چطوره الان
یوری:مچ پام درد میکنه
تهیونگ:اشکالی نداره خوب میشی دکتر گفت پیچ خورده
یوری:من باعث شدم کهجونگکوک اذیت بشه
تهیونگ:نه اون خیلی ناراحتبود کهنتونست ازت مراقبت کنه پس دیگه ناراحتنباش
یوری:اهوم
تهیونگ:یکم چشاتو ببند و استراحت کن الان صبح زوده
یوری:اوم باشه
و وقتی یوری چشاشو بست به خواب فرو رفت و دقیقا بعد خوابیدن یوری جونگکوک بیدار شد وقتی تهیونگ گفت یوری بیدارشده بود و چه حرفایی زد گفت
جونگکوک:قول میدم از این به بعد ازش مراقبت کنم اون زندگی منو قشنگ تر کرده من همیشه مراقبشم
تهیونگ:نگران نباش اون دختر واقعا قویه
جونگکوک:راستی اون بچه ها چیشدن
تهیونگ:نگران نباش همشون اخراج شدن
جونگکوک:خوبه خیالم راحت شد
*پرش زمانی به روزه ترخیص*
..............
۱.۹k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.