ای تو برقلب من از هرکه سزاوارترین

:
ای تو برقلـب من از هرکه سـزاوارترین
این منـم در ره جانان تو غمـخوار ترین

آن لب لعل تو ای دوست چه با من بکند
بی گمان هسـت پر از رمزو پر از اسرارترین

گر تـو از کوی من دلشـده آخـــر بروی
می شوم از غم هـجران تو بیــمار ترین

ساحت عشـق تو از هرچه که آلوده بَری
این منم بـهر وصال تو چه دلدارترین

ای وفا دارترین و تو همــه مونس جان
می کنم جان به فــدای تــو وفادارترن

مولانا
دیدگاه ها (۳)

تو می خندی و تصویر از لبت را قاب می گیرم از آن کنج لبانت بوس...

از شدت دلتنگی تو عاشق و پیرمدلگیرم و با قلب و دلم پای تو گیر...

برگرد وُ برایم غزلی ناب بیاورمن تشنه‌لبم، تشنه‌دلم، آب بیاور...

تحریم نکن وسوسه ی عطر تنت را ای کاش که با خود نبری پیرهنت را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط