پرنسس اسلایدرین

پرنسس اسلایدرین
پارت پنج
صدای بلند و گوش کر کنی تو سرش پیچید،بعد از مدتی تاریکی و بی حسی بالاخره چیزی احساس کرد, ولی توان حرکت کردن نداشت.توی تاریکی پست پلک هایش گیر افتادن بود.
از بین اون همه تاریکی،بالاخره نوری رو دید،فضای پشت پلک هایش سفید شد و حرکت موجود درازی رو سمت خودش حس کرد، موجود مارمانند و بزرگی بود که از اینطرف به اون طرف حرکت می‌کرد و می‌خرید.
«باسیلیسک!»
حتی توی خوابش هم اون موجود رو می‌شناخت. موجود وحشتناکی که بچگیش رو خراب کرده بود!
مار بزرگ جلوش نشست، دقیقا روبه روش متوقف شد و بعد سرش رو پایین آورد و به نوعی،به دایانا تعظیم کرد.
دایانا خواست حرفی بزنه،ولی قدرت تکلم نداشت.همه جا دوباره ستاره شد،مار بزرگ به چشماش خیره شد و دایانا روشنایی واقعی رو دید.
-دایانا!پرفسور اون داره بیدار میشه!
صدای آشنای دریکو رو شنید و بعد موهای طلایی رنگش رو دید.بعد از اون،چشم های رنگین رو و بعد به خودش اومد.
از جا بلند شد و به اطرافش نگاه مرد،پدرش با نگرانی پنهانی سمتش میومد.
-چه اتفاقی برام افتاد؟
پرفسور اسنیپ آه کشید.
-دانش آموزانی که به سلامت خودشون بی توجهی میکنن رو باید چیکار کرد خانوم اسنیپ؟
دایانا خنده ای کرد و صاف نشست
-پرستار گرفت براشون؟
اسنیپ ابرو بالا انداخت
-مگه پیرزنی دختر؟؟
دراکو سرفه کوتاهی کرد
-جلوی در غش کردی دایا. دکتر گفت قرصات رو درست نخورده بودی، مگه صبح ازت نپرسیدم؟
دایانا دستی توی موهاش کشید
-ام..راستش فراموش کردم ..
دراکو ناراحت نگاهش کرد.بعد دستش رو گرفت و آروم فشار داد.
بعد از دایانا فاصله گرفت و از اتاق خارج شد.
-مالفوی داره به اینجا میاد.
صدای اسنیپ بود.خبر از اومدن پدرخوندش میداد.
دایانا متعجب نشد،اون میدونست که پدرخوندش قراره دردسر ساز باشه.
-متوجهم.
-باید مراقبش باشیم.
-میدونم.
اسنیپ از اتاق خارج شد و دایانا از تخت پایین اومد.باید معنی خوابش رو میفهمید.
دیدگاه ها (۱)

پرنسس اسلایدرین پارت چهارمـ شنیدی؟اون دختر پروفسوره،درواقع س...

در آرامش بخوابید ناجیان هری پاتر:))هری پاتر بدون شما هرگز مث...

پارت سوم قصه بی نام و نشان

You must love me... P5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط