اسکویید گیمعلی 👍🏻 ( پارت ۳۶ )
لاریسا : ولش کن ! اون نمیخواد با تو باشه !
تانوس : برو گم شو دختره ..... !
املی : وااای 😖😰
شین هاری : بسه دیگه !
املی : من .... 🥲
شدو : ......
تانوس : املی ! همین الان میای این طرف و دیگه هیچ وقت اینجا نبینمت 😠
املی سرشو پایین انداخت : او....اوکی 🙁
لاریسا با ناامیدی به املی نگاه کرد ....
شین هاری : من .... من بهت اعتماد کردم املی ! 😟
و املی رفت .... !
لاریسا : هیییییم ! ( با عصبانیت ) بسه ! نیازی نیست منتظر املی بمونیم خودش یه جوری بر میگرده !
شدو : آره !
شین هاری : و....ولی !
لاریسا : ولی ! بی ولی !
املی : تانوس !
تانوس : بله 🩷
املی : من .....
تانوس : چند وقتیه از نامگیو خبری نی ؟ بریم دنبالش ! 😃
املی : 😐
و رفتن دنبال نامگیو !
نامگیو : ( تو خراب کردی همه چیو خودت )
تانوس : نامگیو ! اینجایی ! کجا بودی ؟
املی : تانوس ! میشه چند دقیقه بری !
تانوس : بچه ها شما با هم باشی من میرم ! کار دارم 😶
املی : 😐
و تانوس رفت !
املی نشست کنار نامگیو ....
املی : حالت خوبه 🙂
نامگیو : خب .... معلومه که نه !
املی : میخوای حرف بزنی !
نامگیو : نه !
املی : میخوای .... بغلت کنم ؟
نامگیو چیزی نگفت ... 🥲
املی به نامگیو نزدیک شد !
املی : درسته خواهرت رو از دست دادی ! ولی من هستم و نامگیو رو بغل کرد تا آروم بشه 😊🫶🏻
ادامه دارد 👍🏻
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.