اسکویید گیمعلی 👍🏻 ( پارت ۳۹ )
همه رفتن برای جنگ و من نرفتم و مین سو و .... ۲۲۲ و ۳۳۳ و.....
چند دقیقه گذشت ... نشسته بودم .... دیدم ۱۲۰ یکی رو گرفته و داره میاد ....
املی : چی 😟 شدو ! نه ! چرا !
۱۲۰ : آب ! کسی ... آب نداره ؟
شدو حرف نمیزد ! خون زیاد ازش رفته بود !
ماسک پوش ها اومدن و انگار ما شکست خورده بودیم !
ماسک پوش : لطفاً همگی بخوابین ! و از حرف های ما پیروی کنید وگرنه ....
۴۵۶ رو آوردن و دستش رو به تختش بستن !
لاریسا : وااای نه ! شدو !
شین هاری : وااای 😖
املی : ببخشید رفقا 😥 من ....
لاریسا چیزی نگفت و اصلا حرفی برای گفتن نداشت !
شین هاری املی رو بغل کرد 🫂
ادامه دارد 👍🏻
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.