شعری فوق العاده از لیلا کردبچه
میروی و
برمیگردی
میروی و
برمیگردی
میروی و
برمیگردی
و هربار همینکه میگویی: «سلام»
تکههای پوسیدۀ چند پرنده را
از فراز چند کوهِ دور، جمع میکنی،
دستی روی بالهایشان میکشی،
و به من میگویی:
«باش!»
«دوباره باش!»
دلم میخواهد رگهایم را بیرون بیاورم از زیرِ پوستم
مسیر رفتنت را نشانت بدهم
و بگویم صبحِ تمامِ روزهای برگشتنت
با صدای چهار پرنده که از پشت پنجرهام دانه برمیدارند
و از بشقابِ زیرِ گلدانهایم آب میخورند
بیدار شدهام
دلم میخواهد بروی
ـ هربارکه میخواهی بروی ـ
با یقینِ مردی سرد و گرمِ روزگار چشیده
که میداند من میتوانم
شبِ رفتنت را در آتشِ آوازهای سوزناکِ خودم بمیرم،
و صبحِ برگشتنت
از خاکستر تارهای صوتیام
چهار ققنوسِ تازه به دنیا بیاورم.
#لیلا_کردبچه
#میان_جیوه_و_اندوه
برمیگردی
میروی و
برمیگردی
میروی و
برمیگردی
و هربار همینکه میگویی: «سلام»
تکههای پوسیدۀ چند پرنده را
از فراز چند کوهِ دور، جمع میکنی،
دستی روی بالهایشان میکشی،
و به من میگویی:
«باش!»
«دوباره باش!»
دلم میخواهد رگهایم را بیرون بیاورم از زیرِ پوستم
مسیر رفتنت را نشانت بدهم
و بگویم صبحِ تمامِ روزهای برگشتنت
با صدای چهار پرنده که از پشت پنجرهام دانه برمیدارند
و از بشقابِ زیرِ گلدانهایم آب میخورند
بیدار شدهام
دلم میخواهد بروی
ـ هربارکه میخواهی بروی ـ
با یقینِ مردی سرد و گرمِ روزگار چشیده
که میداند من میتوانم
شبِ رفتنت را در آتشِ آوازهای سوزناکِ خودم بمیرم،
و صبحِ برگشتنت
از خاکستر تارهای صوتیام
چهار ققنوسِ تازه به دنیا بیاورم.
#لیلا_کردبچه
#میان_جیوه_و_اندوه
۸۶.۹k
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.