بازمانده
بازمانده
پارت ۱
+_+
با برداشتن قدمهای بزرگ محوطه دانشگاه رو بهسمت سالن تمرین ترک کرد، پشت در ایستاد و برای کلافه بودنش پاش رو چندباری زمین کوبید و نفسش رو کلافه داد بیرون.
در آهنی باشگاه رو به سمت داخل هُل داد و داخل رفت.
قبل شروع کردن تمرین وارد رختکن شد و لباسش رو عوض کرد به برگههای که روی در کمدش چسبیده بود برای لحظهای خيره موند خوب میدونست کار کیه.
برگههارو تو دستش مچاله کرد و تو سطل زباله گوشه رختکن انداخت.
چوب بیسبالش رو برداشت و رختکن رو ترک کرد.
وارد سالن شد سمت مربی رفت، تعظیم کوتاهی انجام داد کمرش رو صاف کرد و با لحن ملایم گفت:سلام آقای چوی.
مربی با لبخند جواب داد:سلام یوری، امروز دیر کردی!
یوری:متاسفم.
مربی دوباره لبخند زد و به سمت بقیه که داشتن تمرین میکردن اشاره کرد و گفت:چوبت رو بردار و تمرین رو شروع کن.
سرم و برای تایید حرفش بالا پایین کردم و راهم رو به سمت بقیه گرفتم.
مشغول تمرین بودیم که ناگهان در سالن با ضربت باز شد و نگهبان دم در سالن وارد شد و درو از داخل محکم گرفت تا بقیه آدمایی که همراهش بود نتونن داخل بیان.
ولی طولی نکشید که هجوم زیادی از آدما با هُل که دادن وارد شدن، هرکدوم میخکوب و شوکه فقط به خورده شدن نگهبان نگاه میکردیم.
بعداز تکهتکه شدن بدنش از خوردنش دست برداشتن و بلند شدن، که چشمشون به ما افتاد، مربی با داد که زد باعث شد تا ما به خود بیایم و از اصل ماجرا پیببريم.
مربی:فرار کنین.
فقط همين جمله کوتاه باعث شد تا به خود بیایم و هرکدوم یه راه برای فرار پیدا کنیم، و تنها جایی که میشد توش مخفی شد رختکن بود چون سرعتم بیشتر از بقیه بود سریعتر خودم رو به رختکن رسوندم وسایل که تو کمدم بود رو بیرون ریختم و تو کمد جا گرفتم.
با پيامکها که پیهم برام ميومد صداش رو خاموش کردم و شروع کردم به خوندنشون."هموطنان عزیز، برای آشوب پیش اومده حکومت نظامی اعلان میشود، برای حفظ جونتون تو خونههاتون بمونین""این یه هشدار میباشد برای امنیت خودتون لطفا تو خونههاتون بمونین"
با کوبیده شدن چیزی به در کمد ترسيده نفسام رو حبس کردم و جلو دهنم رو گرفتم.
یوری:وات د ف.اک، اینجا چیخبره!
صدا قدماشون صدا جیغ های که از روی درد شنیده میشد به معنی واقعی دنیا پایان یافته بود ولی چرا باید به این زودی، تو سال ۲۰۳۰! چرا باید تو اوج جوونیمون به فک نجات جونممون باشیم،بدبختیمون کم بود اینم بهش اضافه شد.
غلط املایی بود معذرت 🤍
پارت ۱
+_+
با برداشتن قدمهای بزرگ محوطه دانشگاه رو بهسمت سالن تمرین ترک کرد، پشت در ایستاد و برای کلافه بودنش پاش رو چندباری زمین کوبید و نفسش رو کلافه داد بیرون.
در آهنی باشگاه رو به سمت داخل هُل داد و داخل رفت.
قبل شروع کردن تمرین وارد رختکن شد و لباسش رو عوض کرد به برگههای که روی در کمدش چسبیده بود برای لحظهای خيره موند خوب میدونست کار کیه.
برگههارو تو دستش مچاله کرد و تو سطل زباله گوشه رختکن انداخت.
چوب بیسبالش رو برداشت و رختکن رو ترک کرد.
وارد سالن شد سمت مربی رفت، تعظیم کوتاهی انجام داد کمرش رو صاف کرد و با لحن ملایم گفت:سلام آقای چوی.
مربی با لبخند جواب داد:سلام یوری، امروز دیر کردی!
یوری:متاسفم.
مربی دوباره لبخند زد و به سمت بقیه که داشتن تمرین میکردن اشاره کرد و گفت:چوبت رو بردار و تمرین رو شروع کن.
سرم و برای تایید حرفش بالا پایین کردم و راهم رو به سمت بقیه گرفتم.
مشغول تمرین بودیم که ناگهان در سالن با ضربت باز شد و نگهبان دم در سالن وارد شد و درو از داخل محکم گرفت تا بقیه آدمایی که همراهش بود نتونن داخل بیان.
ولی طولی نکشید که هجوم زیادی از آدما با هُل که دادن وارد شدن، هرکدوم میخکوب و شوکه فقط به خورده شدن نگهبان نگاه میکردیم.
بعداز تکهتکه شدن بدنش از خوردنش دست برداشتن و بلند شدن، که چشمشون به ما افتاد، مربی با داد که زد باعث شد تا ما به خود بیایم و از اصل ماجرا پیببريم.
مربی:فرار کنین.
فقط همين جمله کوتاه باعث شد تا به خود بیایم و هرکدوم یه راه برای فرار پیدا کنیم، و تنها جایی که میشد توش مخفی شد رختکن بود چون سرعتم بیشتر از بقیه بود سریعتر خودم رو به رختکن رسوندم وسایل که تو کمدم بود رو بیرون ریختم و تو کمد جا گرفتم.
با پيامکها که پیهم برام ميومد صداش رو خاموش کردم و شروع کردم به خوندنشون."هموطنان عزیز، برای آشوب پیش اومده حکومت نظامی اعلان میشود، برای حفظ جونتون تو خونههاتون بمونین""این یه هشدار میباشد برای امنیت خودتون لطفا تو خونههاتون بمونین"
با کوبیده شدن چیزی به در کمد ترسيده نفسام رو حبس کردم و جلو دهنم رو گرفتم.
یوری:وات د ف.اک، اینجا چیخبره!
صدا قدماشون صدا جیغ های که از روی درد شنیده میشد به معنی واقعی دنیا پایان یافته بود ولی چرا باید به این زودی، تو سال ۲۰۳۰! چرا باید تو اوج جوونیمون به فک نجات جونممون باشیم،بدبختیمون کم بود اینم بهش اضافه شد.
غلط املایی بود معذرت 🤍
- ۱۸.۰k
- ۰۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط