دیداری عاشقانه در آخرین لحظه
دیداری عاشقانه در آخرین لحظه
زیباست :
وقتی با تمام وجود احساس کنی :
کسی که دوستش داری : حضوری جاودان دارد در هستی :
آن اندازه که بعد از مرگ هم حی بودنش حتمی ست در هستی ...
خوش به حال آنها که چشم جانشان به دیدار تو روشن شده مولای من ...
خوش به حال آنها که گوش جانشان به صدای دل انگیزت مفتخر شده ..
خوش به حال عاشقان حقیقی ات هستند مولای من ..
جز حسرت سخنی ندارم برای گفتن :
جز اشک بهانه ای ندارم برای این همه بی لیاقتی :
تا به امروزم : سوختم در آتش رو سیاهی ام ...
که حتی ثانیه ای هم رو در رو : نگاهم بر چهره ات گره نخورده اما من ترا بسیار دیده ام آقای من :
در ضربان قلبم .. در اشک چشمانم .. در شور عاشقانه هایم .. در دل نگرانی آدینه ها .. در ثانیه های زمین در غوغای خلقت که همه به نام توست ...
مولاجان :
اما کو دیداری عاشقانه و چهره به چهره ....!!
به گمانم تا چشم من به دنیاست ترا نمی توانم ببینم :
تا دلم دلبسته ی زمین است ،
توفیق زیارتت نصیبم نخواهد شد :
آقاجان لطفی کن لااقل برای بدرقه ام به دیار باقی :
سری به من بزن :
از شب اول قبر : قصه ها شنیده ام اما آنان که با نگاه تو رفتند :
لبخند بر لب داشتند :
بیا : اجازه بده با لبخندی به ماهتاب چهره ات :
چشم بر جمال تو بدوزم و بمیرم نه بر دنیا ....
مرگ هم زیباست : صحنه ی زیبایی از آخرین پرده ی نمایش زندگی در زمین که من مشتاقانه چشم انتظاره پایان آنم ...
هر چند جوانم اما حاضرم جوانی ام به فدای یک لبخندت باشد و من با لبخندت : چشم بر دنیا ببندم ...
جوانی ام : عمرم همه به فدای یک لحظه رضایتت مولای من ..
به آشنایان سپرده ام بر سر مزارم نمانند برای اشک ریختن : شاید بیایی نگاهی کنی و خانه ام روشن شود به حضورت ..
جان مهدی بیا :
اگر قسمت نبود در دنیا ببینمت :
اگر در زمان حیات چشمم به جمال دلربایت نورانی نشد :
لحظه ی مرگم : لحظه ای بیا و زود برو :
یک لحظه فقط برای دیداری عاشقانه در آخرین لحظه ..
مرگ هم با این رویای شیرین : شیرین تر از عسل می شود
مرگ را هم عاشقانه دوست دارم اگر برای یک لحظه حضور روشنت در قاب نگاهم باشد ...
زیباست :
وقتی با تمام وجود احساس کنی :
کسی که دوستش داری : حضوری جاودان دارد در هستی :
آن اندازه که بعد از مرگ هم حی بودنش حتمی ست در هستی ...
خوش به حال آنها که چشم جانشان به دیدار تو روشن شده مولای من ...
خوش به حال آنها که گوش جانشان به صدای دل انگیزت مفتخر شده ..
خوش به حال عاشقان حقیقی ات هستند مولای من ..
جز حسرت سخنی ندارم برای گفتن :
جز اشک بهانه ای ندارم برای این همه بی لیاقتی :
تا به امروزم : سوختم در آتش رو سیاهی ام ...
که حتی ثانیه ای هم رو در رو : نگاهم بر چهره ات گره نخورده اما من ترا بسیار دیده ام آقای من :
در ضربان قلبم .. در اشک چشمانم .. در شور عاشقانه هایم .. در دل نگرانی آدینه ها .. در ثانیه های زمین در غوغای خلقت که همه به نام توست ...
مولاجان :
اما کو دیداری عاشقانه و چهره به چهره ....!!
به گمانم تا چشم من به دنیاست ترا نمی توانم ببینم :
تا دلم دلبسته ی زمین است ،
توفیق زیارتت نصیبم نخواهد شد :
آقاجان لطفی کن لااقل برای بدرقه ام به دیار باقی :
سری به من بزن :
از شب اول قبر : قصه ها شنیده ام اما آنان که با نگاه تو رفتند :
لبخند بر لب داشتند :
بیا : اجازه بده با لبخندی به ماهتاب چهره ات :
چشم بر جمال تو بدوزم و بمیرم نه بر دنیا ....
مرگ هم زیباست : صحنه ی زیبایی از آخرین پرده ی نمایش زندگی در زمین که من مشتاقانه چشم انتظاره پایان آنم ...
هر چند جوانم اما حاضرم جوانی ام به فدای یک لبخندت باشد و من با لبخندت : چشم بر دنیا ببندم ...
جوانی ام : عمرم همه به فدای یک لحظه رضایتت مولای من ..
به آشنایان سپرده ام بر سر مزارم نمانند برای اشک ریختن : شاید بیایی نگاهی کنی و خانه ام روشن شود به حضورت ..
جان مهدی بیا :
اگر قسمت نبود در دنیا ببینمت :
اگر در زمان حیات چشمم به جمال دلربایت نورانی نشد :
لحظه ی مرگم : لحظه ای بیا و زود برو :
یک لحظه فقط برای دیداری عاشقانه در آخرین لحظه ..
مرگ هم با این رویای شیرین : شیرین تر از عسل می شود
مرگ را هم عاشقانه دوست دارم اگر برای یک لحظه حضور روشنت در قاب نگاهم باشد ...
۴.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.