عشق یا نفرت؟
عشق یا نفرت؟
part ³²
ویو کوک:
سریعا به تهیونگ زنگ زدم تا بتونیم ات رو نجات بدیم! رفتیم به پارکی که دو یون گفته بود اما هرچی گشتیم ات رو پیدا نکردیم !
ته: ای عوضی دروغ گفته
کوک: هیونگ پشت پارک هم مونده بهتره اونجا هم بگردیم!
ته: باشه
" با تهیونگ رفتیم پشت پارک که با جسد ات روبرو شدیم !"
ته: اتتت "عربده"
ته: ات...ت..تو نباید از پیشم برییی...من این همه سال تو رو نداشتم تو حق نداری از پیشم برییییی "گریه شدید"
کوک: الان زنگ میزنم اورژانس!
"زنگ زدم اورژانس و آمبولانس اومد و ات رو برد و تهیونگ هم چون داداشش بود باهاشون رفت منم سوار ماشین شدم و راه افتادم به سمت بیمارستان"
ات رو بردن اتاق عمل...منو تهیونگ حالمون اصلا خوب نبود حتی تهیونگ نزدیک بود از حال بره ولی نامجون اومد و کمکش کرد
پشت در اتاق عمل بودیم که بلاخره دکتر بیرون اومد!
ته: دکتر...دکتر...ح..حال خواهرم چطوره؟ "صدای گرفته"
دکتر: خوشبختانه زنده موندن...ولی الان تو کما هستن
کوک: ک..کما؟
دکتر: بله...احتمال زنده موندنشون فقط ⁵ درصد هست!
ته: پ..پنج درصد؟ "بغض"
دکتر: بله..مگه اینکه معجزه بشه که بهوش بیان!
"و دکتر رفت"
ته: حالا من چیکار کنممم؟ "گریه"
نامجون: تهیونگ آروم باش به همون ⁵ درصد هم امید داشته باش!
ته: چه امیدی آخه؟ "گریه"
نامجون: باید جیهوپ رو بیارم پیشت یکم امید بده بابا آروم باش میدونم واست سخته ولی به همون ⁵ درصد هم امید داشته باش!
ته: "گریه"
"که جونگکوک هم گریش افتاد"
نامجون: تو دیگه چته؟
کوک: من هققق من...من عاشق ات بودم "گریه"
ته: چی؟ تو عاشق خواهر من بودی؟ "بغض"
کوک: آره..من ات رو دوست دارممم..اون نباید از پیشمون بره "گریه"
ته: "گریه"
کوک: "گریه"
نامجون: من چیکار کنم باباا..به همون ⁵ درصد هم امید داشته باشیدد
کوک: من سعی میکنم امید داشته باشم..امیدوارم
نامجون: آفرین...امید داشته باش تهیونگ ت هم همینطور!
ته: بزار از دکترش بپرسم میتونم ببینمش
ویو ته:
از دکترش اجازه گرفتم و رفتم پیشش
ته: آبجی کوچولوم...تو نگفتی اگه من بمیرم داداشم هم میمیره؟ واسه چی میخوای تنهام بزاری؟ مگه من چیکارت کردم؟ من تازه تو رو پیدا کردم....اونوقت میخوای از پیشم بری؟ آرهه؟ "همش با گریه"
لطفا ترکم نکن...منو تنها نزار!...تروخدا پیشم بمونن...اگه تو بری منم خودکشی میکنم و میام پیشت...از پیشم نروو...بمون تا یه زندگی قشنگ واست بسازم....با کوک یه زندگی رویایی برات میسازیم فقط از پیشمون نرووو خواهش میکنممم "گریه"
پرستار: آقا...وقتتون تموم شد
ته: باشه...خواهر کوچولوم یادت نره که من بهت چی گفتم باشه؟...خدافظ♡
اون روزا...جزو بدترین روزای زندگیم بود🖤🥀
درست مثل وقتی که فکر میکردم ات مرده!
🥀🥀🥀
نمیدونم چرا کامنت که میزارید معلمشون نیست
زیر این پست بزارید ببینم درست میشه
part ³²
ویو کوک:
سریعا به تهیونگ زنگ زدم تا بتونیم ات رو نجات بدیم! رفتیم به پارکی که دو یون گفته بود اما هرچی گشتیم ات رو پیدا نکردیم !
ته: ای عوضی دروغ گفته
کوک: هیونگ پشت پارک هم مونده بهتره اونجا هم بگردیم!
ته: باشه
" با تهیونگ رفتیم پشت پارک که با جسد ات روبرو شدیم !"
ته: اتتت "عربده"
ته: ات...ت..تو نباید از پیشم برییی...من این همه سال تو رو نداشتم تو حق نداری از پیشم برییییی "گریه شدید"
کوک: الان زنگ میزنم اورژانس!
"زنگ زدم اورژانس و آمبولانس اومد و ات رو برد و تهیونگ هم چون داداشش بود باهاشون رفت منم سوار ماشین شدم و راه افتادم به سمت بیمارستان"
ات رو بردن اتاق عمل...منو تهیونگ حالمون اصلا خوب نبود حتی تهیونگ نزدیک بود از حال بره ولی نامجون اومد و کمکش کرد
پشت در اتاق عمل بودیم که بلاخره دکتر بیرون اومد!
ته: دکتر...دکتر...ح..حال خواهرم چطوره؟ "صدای گرفته"
دکتر: خوشبختانه زنده موندن...ولی الان تو کما هستن
کوک: ک..کما؟
دکتر: بله...احتمال زنده موندنشون فقط ⁵ درصد هست!
ته: پ..پنج درصد؟ "بغض"
دکتر: بله..مگه اینکه معجزه بشه که بهوش بیان!
"و دکتر رفت"
ته: حالا من چیکار کنممم؟ "گریه"
نامجون: تهیونگ آروم باش به همون ⁵ درصد هم امید داشته باش!
ته: چه امیدی آخه؟ "گریه"
نامجون: باید جیهوپ رو بیارم پیشت یکم امید بده بابا آروم باش میدونم واست سخته ولی به همون ⁵ درصد هم امید داشته باش!
ته: "گریه"
"که جونگکوک هم گریش افتاد"
نامجون: تو دیگه چته؟
کوک: من هققق من...من عاشق ات بودم "گریه"
ته: چی؟ تو عاشق خواهر من بودی؟ "بغض"
کوک: آره..من ات رو دوست دارممم..اون نباید از پیشمون بره "گریه"
ته: "گریه"
کوک: "گریه"
نامجون: من چیکار کنم باباا..به همون ⁵ درصد هم امید داشته باشیدد
کوک: من سعی میکنم امید داشته باشم..امیدوارم
نامجون: آفرین...امید داشته باش تهیونگ ت هم همینطور!
ته: بزار از دکترش بپرسم میتونم ببینمش
ویو ته:
از دکترش اجازه گرفتم و رفتم پیشش
ته: آبجی کوچولوم...تو نگفتی اگه من بمیرم داداشم هم میمیره؟ واسه چی میخوای تنهام بزاری؟ مگه من چیکارت کردم؟ من تازه تو رو پیدا کردم....اونوقت میخوای از پیشم بری؟ آرهه؟ "همش با گریه"
لطفا ترکم نکن...منو تنها نزار!...تروخدا پیشم بمونن...اگه تو بری منم خودکشی میکنم و میام پیشت...از پیشم نروو...بمون تا یه زندگی قشنگ واست بسازم....با کوک یه زندگی رویایی برات میسازیم فقط از پیشمون نرووو خواهش میکنممم "گریه"
پرستار: آقا...وقتتون تموم شد
ته: باشه...خواهر کوچولوم یادت نره که من بهت چی گفتم باشه؟...خدافظ♡
اون روزا...جزو بدترین روزای زندگیم بود🖤🥀
درست مثل وقتی که فکر میکردم ات مرده!
🥀🥀🥀
نمیدونم چرا کامنت که میزارید معلمشون نیست
زیر این پست بزارید ببینم درست میشه
۲۱.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.