ویو جونگ کوک
ویو جونگ کوک
(ا/ت پماد میزد به بازو جونگ کوک و کوک زیر زیرکی نگاش میکرد)
(کوک تو ذهنش): کوک بس کن انقدر نگاش نکن
نمیشه اصلا دست خودم نیست
میخوام همیشه کنارم باشه
همیشه برام نگران باشه
و برای همیشه برای من باشه
قلب کوک: خب بهش اعتراف کن
چطوری؟
قلب کوک: تو عاشقشی بلاخره که باید بهش اعتراف کنی تا کی میخوای زیر زیرکی نگاش کنی
خب...
غرور کوک: کوک تو که واقعا نمیخوای بهش اعتراف کنی تو با این غرورت...
قلب کوک: تو خفه شو.. کوک تو عاشقشی و باید بهش اعتراف کنی
غرور کوک: باید از روی من رد شه تا بهش اعتراف ک... آخخخ له شدم.. حالا اگه گفتم از روم رد شو تو دیگه واقعا منو له نکن خب
(کوک تو ذهنش): پس امشب بهش اعتراف
میکنم (میکنم تو ذهنش نگفت)
+چی میکنی
_ها؟
+هیچی هیچی.. خب تموم شد پس من میرم
_نرو
+ها؟
_هیچی ه.. یچی(هول)
(و ا/ت رفت)
_خببب حالا چطوری بعد از این همه دردی که کشیده بهش اعتراف کنم
_اوووووف دارم دیوونه میشم ولی باید امشب بهش اعتراف کنم آره میکنم میکنم..
میکننننننم(داد)«منحرفم خودتونید»
_خب الان باید زنگ بزنم به تهیونگ
~الوو
_آمم نامجونو پیدا نکردین
~علیک سلام
_هوووف سلام
~ الکس گفت وقتی رفتیم دنبالش سوار یک ماشین شد و همون موقع از پلاک ماشین عکس گرفتن فرستادیم به جیمین برسیش کنه دو ساعت پیش زنگ زد گفت اون پلاک پلاک ماشین جیهوپ بود
_لعنتی میدونستم دستشون تو یه کاسس
_خب یه چیزی ازت میخوام
~چی
_امشب میخوای به ا/ت اعتراف کنم
~تو کافه که برنامه ریزی کردیم
_اوووف راست میگی قاطی کردم خب پس هیچی
_راستی وقتی فهمیدین جیهوپ نامجونو کجا برده بهم خبر بدید
~باشه خداف...
_(قط کرد)
_خب پس کار خاصی نمیخاد
_آجومااااا(داد)
*بله پسرم
_لینا نیس
*آممم از همون روز که ا/ت رو دزدیدن بهم گفت که میخاد استعفا بده منم گفتم صبر کن تا تو بیای اما گفت که نمیتونه و الان باید بره چون مادرش تصادف کرده و رفت
_هوووف خب
_و یه چیز دیگه میشه اتاقمو تزیین کنید
~ها؟
_با گل رز و ریسه
~آها باشه
_رمانتیک باشه و برای امشب میخوام فقط
~فقط چی
_فقط ا/ت نفهمه (و همون موقع کوک از اتاق رفت)
~(خوشخال شد) پس بلاخره عاشق شدی
(شب)...
(ا/ت پماد میزد به بازو جونگ کوک و کوک زیر زیرکی نگاش میکرد)
(کوک تو ذهنش): کوک بس کن انقدر نگاش نکن
نمیشه اصلا دست خودم نیست
میخوام همیشه کنارم باشه
همیشه برام نگران باشه
و برای همیشه برای من باشه
قلب کوک: خب بهش اعتراف کن
چطوری؟
قلب کوک: تو عاشقشی بلاخره که باید بهش اعتراف کنی تا کی میخوای زیر زیرکی نگاش کنی
خب...
غرور کوک: کوک تو که واقعا نمیخوای بهش اعتراف کنی تو با این غرورت...
قلب کوک: تو خفه شو.. کوک تو عاشقشی و باید بهش اعتراف کنی
غرور کوک: باید از روی من رد شه تا بهش اعتراف ک... آخخخ له شدم.. حالا اگه گفتم از روم رد شو تو دیگه واقعا منو له نکن خب
(کوک تو ذهنش): پس امشب بهش اعتراف
میکنم (میکنم تو ذهنش نگفت)
+چی میکنی
_ها؟
+هیچی هیچی.. خب تموم شد پس من میرم
_نرو
+ها؟
_هیچی ه.. یچی(هول)
(و ا/ت رفت)
_خببب حالا چطوری بعد از این همه دردی که کشیده بهش اعتراف کنم
_اوووووف دارم دیوونه میشم ولی باید امشب بهش اعتراف کنم آره میکنم میکنم..
میکننننننم(داد)«منحرفم خودتونید»
_خب الان باید زنگ بزنم به تهیونگ
~الوو
_آمم نامجونو پیدا نکردین
~علیک سلام
_هوووف سلام
~ الکس گفت وقتی رفتیم دنبالش سوار یک ماشین شد و همون موقع از پلاک ماشین عکس گرفتن فرستادیم به جیمین برسیش کنه دو ساعت پیش زنگ زد گفت اون پلاک پلاک ماشین جیهوپ بود
_لعنتی میدونستم دستشون تو یه کاسس
_خب یه چیزی ازت میخوام
~چی
_امشب میخوای به ا/ت اعتراف کنم
~تو کافه که برنامه ریزی کردیم
_اوووف راست میگی قاطی کردم خب پس هیچی
_راستی وقتی فهمیدین جیهوپ نامجونو کجا برده بهم خبر بدید
~باشه خداف...
_(قط کرد)
_خب پس کار خاصی نمیخاد
_آجومااااا(داد)
*بله پسرم
_لینا نیس
*آممم از همون روز که ا/ت رو دزدیدن بهم گفت که میخاد استعفا بده منم گفتم صبر کن تا تو بیای اما گفت که نمیتونه و الان باید بره چون مادرش تصادف کرده و رفت
_هوووف خب
_و یه چیز دیگه میشه اتاقمو تزیین کنید
~ها؟
_با گل رز و ریسه
~آها باشه
_رمانتیک باشه و برای امشب میخوام فقط
~فقط چی
_فقط ا/ت نفهمه (و همون موقع کوک از اتاق رفت)
~(خوشخال شد) پس بلاخره عاشق شدی
(شب)...
۲۱.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.