صبح زنی در من بیدار شد که خوابهایش طعم لبهای تو را می داد که دستانش رنگ موهای تو بود که گوشهایش هم نغمه ی صدای تو زنی که می توانست دنیا را در مشت بگیرد زنی که یارایش به استواری سینه ی ستبر تو بود.
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.