ارباب خشن🥂
ارباب خشن🥂
part¹⁸
وای لیاااااا تهیونگه توی موتوررررر ک بعد دیدم لیا یدونه محکـ..م زد روی پام و گف کو؟ خرا.فاتی شدی؟ اینجا ن موتوریه ن ماشینی فقط ماییم:/
ا.ت: وای ولی توی ذهنم یهو این اومد... خدا ب دادم برسه.. از بچگی وقتی ی چیزی بهش فکر میکردم یا یهو ی چیزی ب ذهنم میومد همیشه اون اتفا.ق میوفتاد.
لیا: اووو شت ا.ت اروم تر حرف بزن نباید راننده تاکسیه چیزی از حرفامون بفهمه
ا.ت: هن؟ مگه حرف من چی بود ک بخواد بشنونه یا نشنونه؟
لیا: هر چیزی ممکنه براشون ی رمزی باشه!
ا.ت: ولی اگر دقت کنی اون فقط ی راننده تاکسیه! چیزه دیگه ای نیست!
لیا: باشه بس کن.!!!(با صدای بلند)
ا.ت: چرا داد میزنه لیا؟
لیا: باشه بسه دیگه
شدوو(راننده تاکسی): خانم ها لطفا همینجا پیدا شین ی ماشین رنگ مشکی میاد دنبال تون
لیا: چیییی! اینجا کجاسسس این بیابونه کجاس دیگه؟ مارو اوردی کجا؟؟؟ ماشین سیاهه ینی چی؟ نمیفهمم اصن شماها کی اینننن
شدوو: خانم محترم ارامش خودتو حفظ کن! میرین پایین یا خودم پرتتون میکنم پایین
ا.ت: اقاااا چی میگید؟؟ شما غلـ..ط میکنید اینجوری صحبت میکنید خوبه میدونی تو فقط ی راننده تاکسی هستی! هیچ چیزه دیگه ای نیستی
شدوو: زنگ بزنم ب رئیس؟
لیا: نههه اقا نه ا.ت ی چیزی گف شما ب دل نگیر الان میریم پایین، ا.ت برو پایین
ا.ت: باشه
...
ویو ا.ت: من بیشتر واسه لیا میترسم ک جون شو بخاطر من انداخته توی خـ.،طر چ کنم دیگه.. ن راه پیش دارم ن راه پست، پس باید همین زندگیو ادامه بدم تا ببینم چی میشه! اگر پدر و مادرم منو توی بچگی ول نمیکردن الان این اتفا..ق ها واسه من نمیوفتاد و مثل دخترهای دیگه راحت زندگی مو میکردم:) دلم ی زندگیه...
وسط حرفام لیا پرید و گفت: ا.تتتتت ماشینه داره میادددد
ا.ت: واییییی لیا من میترسم یا خدا چ ماشینه بزرگی هم هس
لیا: ببین اونا حداقل یکی دو دیقه دیگه میان سمت مون الان ی فکری کردم میخوای فر..ار کنیم؟
ا.ت: لیا خوبی تو؟ توی این بیابونی ک مگس پر نمیزنه فرا..ر کنیم دقیقا کجااا؟
لیا: عه🥸
ا.ت: ای وای رسیدنننن
لیا: شیشه هاش دودیین وای ا.ت اول تو سوار شو
ا.ت: بیا برو تو اول تو من واقعا میترسم
لیا: اول تو برو
راننده ماشین سیاهه: زود باشین سوار شید!(با صدای بم)*
لیا: چشم اقا
ا.ت: چشم قربان!
....
ویو ا.ت: سوار ماشین شدیم و بوی عطر خیلی تند و تلخی میومد و من سرفه کردم ک یهو کای رو دیدم و.....
part¹⁸
وای لیاااااا تهیونگه توی موتوررررر ک بعد دیدم لیا یدونه محکـ..م زد روی پام و گف کو؟ خرا.فاتی شدی؟ اینجا ن موتوریه ن ماشینی فقط ماییم:/
ا.ت: وای ولی توی ذهنم یهو این اومد... خدا ب دادم برسه.. از بچگی وقتی ی چیزی بهش فکر میکردم یا یهو ی چیزی ب ذهنم میومد همیشه اون اتفا.ق میوفتاد.
لیا: اووو شت ا.ت اروم تر حرف بزن نباید راننده تاکسیه چیزی از حرفامون بفهمه
ا.ت: هن؟ مگه حرف من چی بود ک بخواد بشنونه یا نشنونه؟
لیا: هر چیزی ممکنه براشون ی رمزی باشه!
ا.ت: ولی اگر دقت کنی اون فقط ی راننده تاکسیه! چیزه دیگه ای نیست!
لیا: باشه بس کن.!!!(با صدای بلند)
ا.ت: چرا داد میزنه لیا؟
لیا: باشه بسه دیگه
شدوو(راننده تاکسی): خانم ها لطفا همینجا پیدا شین ی ماشین رنگ مشکی میاد دنبال تون
لیا: چیییی! اینجا کجاسسس این بیابونه کجاس دیگه؟ مارو اوردی کجا؟؟؟ ماشین سیاهه ینی چی؟ نمیفهمم اصن شماها کی اینننن
شدوو: خانم محترم ارامش خودتو حفظ کن! میرین پایین یا خودم پرتتون میکنم پایین
ا.ت: اقاااا چی میگید؟؟ شما غلـ..ط میکنید اینجوری صحبت میکنید خوبه میدونی تو فقط ی راننده تاکسی هستی! هیچ چیزه دیگه ای نیستی
شدوو: زنگ بزنم ب رئیس؟
لیا: نههه اقا نه ا.ت ی چیزی گف شما ب دل نگیر الان میریم پایین، ا.ت برو پایین
ا.ت: باشه
...
ویو ا.ت: من بیشتر واسه لیا میترسم ک جون شو بخاطر من انداخته توی خـ.،طر چ کنم دیگه.. ن راه پیش دارم ن راه پست، پس باید همین زندگیو ادامه بدم تا ببینم چی میشه! اگر پدر و مادرم منو توی بچگی ول نمیکردن الان این اتفا..ق ها واسه من نمیوفتاد و مثل دخترهای دیگه راحت زندگی مو میکردم:) دلم ی زندگیه...
وسط حرفام لیا پرید و گفت: ا.تتتتت ماشینه داره میادددد
ا.ت: واییییی لیا من میترسم یا خدا چ ماشینه بزرگی هم هس
لیا: ببین اونا حداقل یکی دو دیقه دیگه میان سمت مون الان ی فکری کردم میخوای فر..ار کنیم؟
ا.ت: لیا خوبی تو؟ توی این بیابونی ک مگس پر نمیزنه فرا..ر کنیم دقیقا کجااا؟
لیا: عه🥸
ا.ت: ای وای رسیدنننن
لیا: شیشه هاش دودیین وای ا.ت اول تو سوار شو
ا.ت: بیا برو تو اول تو من واقعا میترسم
لیا: اول تو برو
راننده ماشین سیاهه: زود باشین سوار شید!(با صدای بم)*
لیا: چشم اقا
ا.ت: چشم قربان!
....
ویو ا.ت: سوار ماشین شدیم و بوی عطر خیلی تند و تلخی میومد و من سرفه کردم ک یهو کای رو دیدم و.....
۱۰.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.