ارباب خشن🥂
#ارباب خشن🥂
part¹⁹
من سرفه کردم ک یهو کای رو دیدم و از تر،س چشمام رو بستم ک یهو دیدم دستش رو دور گر،،،دنم گذاشت و واقعا بدم اومد.. ولی چشمام رو باز نکردم چون نمیخواستم قیافه کای رو ببینم واقعا تر،،س ورم میداره... ای کای پیش همون جونگکوک مونده بودم.. داشتم با خودم همین حرفارو میزدم ک یهو دیدم یکی محکم زد توی گو،شم چشمامو باز کردم دیدم لیاست.. همینجوری موندم.. واقعا هم حق داشت بزنه ک مجدد باز هم زد.. بهش گفتم چخبرته!!! بسه دیگه
لیا: خــ..فه شو همه ی این دردسر هایی ک قراره بکشم بخاطر توعه! بخااااطرتووو
کای: هوی اسمتم نمیدونم! بار اخرت باشه با زنم اینجوری حرف میزنی
ا.ت: هااا؟ زنت؟ من زن تو نیستم
کای: ی کاری کنم ک ب گو،،ه خوردم بیوفتی!
ا.ت: گمـ..شو از جلو چشمام برو اونور!
لیا: ببینید با دوتایی تون هستم! اولا ا.ت خودت میدونی ک من داشتم کمکت میکردم ک بدتر شد دوما اقای کای شما هم با من کاری ندارید کاری ک دارید با ا.ته ا.تتت
کای: مثل اینکه میخوای بکـ....شمت ها؟؟
لیا: مگه میتونی؟ من بی صاحب نیستم
کای: ولی من قشنگ احساس میکنم ک تو بی صاحبی
لیا: میخوای امتحان کن ببین چی میشه
کای:...
ا.ت: واااااای سرم رفت بسههه.
.....
ویو کای:
دقیقا نمیدونم چیکار کنم منو کوک دستمون تو ی کاسس حتی لیا ک خواهر کوک هس نمیدونه.. فقط دوس دارم تهش ب خوبی بگذره دو ندارم اتفا..ق های بدی بیوفته مطمئنم ک ا.ت و لیا اصلاااا نمیتونن ک بفهمن من از طرف جونگکوک هسم ینی مطمئنم نمیفهمن ولی خب!
....
ا.ت: کای الان من باید چیکار کنم ک دس از سرم برداری؟
کای: هیس! ببند دهــ.نتو
ا.ت: بخدا خستم از زندگیم، از روز اولی ک بدنیا اومدم زجر کشیدم تا همین الان ی کاری نکن ک دست ب خو،دکــ..شی بزنم فهمیدی؟
کای: این دیگه مشکل خودته! میخوااست اون پدر و مادرت باهات این کارو نکنن
...
ویو ا.ت:
از ی طرف کای راست میگفت از ی طرف واقعا روی مخم بودددد دقیقا نمیدونم قراره چ اتــ...فاقی بیوفته.. داشتم با خودم حرف میزدم ک یهو دیدم لیا خودشو از پنجره ی ماشین.....
part¹⁹
من سرفه کردم ک یهو کای رو دیدم و از تر،س چشمام رو بستم ک یهو دیدم دستش رو دور گر،،،دنم گذاشت و واقعا بدم اومد.. ولی چشمام رو باز نکردم چون نمیخواستم قیافه کای رو ببینم واقعا تر،،س ورم میداره... ای کای پیش همون جونگکوک مونده بودم.. داشتم با خودم همین حرفارو میزدم ک یهو دیدم یکی محکم زد توی گو،شم چشمامو باز کردم دیدم لیاست.. همینجوری موندم.. واقعا هم حق داشت بزنه ک مجدد باز هم زد.. بهش گفتم چخبرته!!! بسه دیگه
لیا: خــ..فه شو همه ی این دردسر هایی ک قراره بکشم بخاطر توعه! بخااااطرتووو
کای: هوی اسمتم نمیدونم! بار اخرت باشه با زنم اینجوری حرف میزنی
ا.ت: هااا؟ زنت؟ من زن تو نیستم
کای: ی کاری کنم ک ب گو،،ه خوردم بیوفتی!
ا.ت: گمـ..شو از جلو چشمام برو اونور!
لیا: ببینید با دوتایی تون هستم! اولا ا.ت خودت میدونی ک من داشتم کمکت میکردم ک بدتر شد دوما اقای کای شما هم با من کاری ندارید کاری ک دارید با ا.ته ا.تتت
کای: مثل اینکه میخوای بکـ....شمت ها؟؟
لیا: مگه میتونی؟ من بی صاحب نیستم
کای: ولی من قشنگ احساس میکنم ک تو بی صاحبی
لیا: میخوای امتحان کن ببین چی میشه
کای:...
ا.ت: واااااای سرم رفت بسههه.
.....
ویو کای:
دقیقا نمیدونم چیکار کنم منو کوک دستمون تو ی کاسس حتی لیا ک خواهر کوک هس نمیدونه.. فقط دوس دارم تهش ب خوبی بگذره دو ندارم اتفا..ق های بدی بیوفته مطمئنم ک ا.ت و لیا اصلاااا نمیتونن ک بفهمن من از طرف جونگکوک هسم ینی مطمئنم نمیفهمن ولی خب!
....
ا.ت: کای الان من باید چیکار کنم ک دس از سرم برداری؟
کای: هیس! ببند دهــ.نتو
ا.ت: بخدا خستم از زندگیم، از روز اولی ک بدنیا اومدم زجر کشیدم تا همین الان ی کاری نکن ک دست ب خو،دکــ..شی بزنم فهمیدی؟
کای: این دیگه مشکل خودته! میخوااست اون پدر و مادرت باهات این کارو نکنن
...
ویو ا.ت:
از ی طرف کای راست میگفت از ی طرف واقعا روی مخم بودددد دقیقا نمیدونم قراره چ اتــ...فاقی بیوفته.. داشتم با خودم حرف میزدم ک یهو دیدم لیا خودشو از پنجره ی ماشین.....
۱۳.۴k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.