لبخند های شب را پاشویه کرده ام

لبخند های شب را پاشویه کرده ام!
سپیده بسته ام به پیشانی ام...
کمی آنطرف تر...
صبح  با چشم های تو ...
به سمت خانه سرازیر می شود!
صدای ریزش آفتاب را ...
در رگ هایم می شنوم...
تو امّا...
نزد عشق بمان!
عطر بوسه هایت  بر لبانم...
حل خواهد شد...
دیدگاه ها (۲)

#سخنان#ناب#فــهیـم#مـفهـومـی#

آخر شب هانه از خستگی خبری هستنه از خواباین موقع از شب اغلبوق...

سخنان "ماکسیم گورکی" نویسنده انقلابی روسیه در ۱۰۵ سال پیش!در...

علیرغم تمام دلخوشی هایم مسلم شد  مرا نامهربانی های تو دیوانه...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط