ما اینجا چیزی به اسم غرور نداریم!...
ما اینجا چیزی به اسم غرور نداریم!...
هرچی هست واسه قلبه!...
و همینه که تموم زندگی من شده احساس و احساس و احساس...
دیشب دم غروب با موهای خیس رو تخت ولو شدم و بین آهنگ گوش دادنام انقد گریه کردم که خوابم برد!
مامان اومده بود آهنگ گوشیم و قط کرده بود و پتو رو انداخته بود روم ، از بعد آخرین باری که مریض شدم و انقد حالم بد بود که نمیتونستم از جام بلند شم همش میترسه دوباره مریض شم!
طبق معمول داشتم تو خواب کابوسای وحشتناک میدیدم و ناله میکردم که زنگ زدنش بیدارم کرد!
گفته بودم حوصله ی هیچ کس حتی خودم و ندارم ، ولی هم اون میدونست جزو هیچکسای من نیست ، هم من میدونستم نمیتونه این حال بد منو تحمل کنه!
جوابشو که میدم از شنیدن صدای گرفته م که سرفه قاطیشه بغض میکنه!
میپرسه خوبی؟ میگم خوبم و میدونه نیستم
واسه حرف زدن باهاش عذاب وجدان دارم ، قول داده بودم فراموش کنم و نشد ، ینی نتونستم!
این روزا تلخ ترین خاطره هارو تو گذشته بهم یادآوری میکنه و هر لحظه ش انگار یکسال میگذره!...
سه سال قبل روز تولدش مریض بود ، محدثه که برف شادی و زد تو صورتش شروع کرد سرفه کردن ، اشک تو چشمام حلقه زد و دوییدم پنجره هارو باز کردم!
واسش شمع روشن کردیم و گفتیم آرزو کن ، خندید گفت میخام برم...
چپ که نگاش کردم زد زیر خنده و دست انداخت گردنم ، قهر کردم و سرم و انداختم پایین ، بغلم کرد در گوشم لب زد غلط کردم خب!
با اخم نگاش کردم و میگم : انقد برم برم نکن ، اینجا کلی آدم هستن که دلتنگ میشن ، تو همین کشور قشنگمون میمونی ، هیچ جای دیگم نمیری!
با خنده چشماش و میبنده و دوباره آرزو میکنه :
+امیدوارم همیشه حال هممون خوب باشه
شمع و که فوت میکنه میخندیم و جیغ میکشیم!...
صدای فاطمه از پشت گوشی ذهنم و از وسط خاطره هام میکشه بیرون!
+دورت بگردم اینجوری گریه نکن...
اون تورو یادش نمیاد اصلا...
بیا و بی خیالش شو...
اشکام و با نفس نفس زدن پاک میکنم!
مگه آرزو نکرده بود حال هممون خوب باشه!؟
پس چرا من غرق دردم!؟...
چرا نمیرسد صدا!؟
صدای من به تو...
غریبِ آشنا...
من از تمام شهر
ببین بریده هم
نفس نفس تو را
نفس کشیده ام :)!...
#ایهام
پ.ن : این آخرین ساله!...
1400/11/24
https://harfeto.timefriend.net/16359104176232
حرفاتون و میخونم🙃☝🏻
هرچی هست واسه قلبه!...
و همینه که تموم زندگی من شده احساس و احساس و احساس...
دیشب دم غروب با موهای خیس رو تخت ولو شدم و بین آهنگ گوش دادنام انقد گریه کردم که خوابم برد!
مامان اومده بود آهنگ گوشیم و قط کرده بود و پتو رو انداخته بود روم ، از بعد آخرین باری که مریض شدم و انقد حالم بد بود که نمیتونستم از جام بلند شم همش میترسه دوباره مریض شم!
طبق معمول داشتم تو خواب کابوسای وحشتناک میدیدم و ناله میکردم که زنگ زدنش بیدارم کرد!
گفته بودم حوصله ی هیچ کس حتی خودم و ندارم ، ولی هم اون میدونست جزو هیچکسای من نیست ، هم من میدونستم نمیتونه این حال بد منو تحمل کنه!
جوابشو که میدم از شنیدن صدای گرفته م که سرفه قاطیشه بغض میکنه!
میپرسه خوبی؟ میگم خوبم و میدونه نیستم
واسه حرف زدن باهاش عذاب وجدان دارم ، قول داده بودم فراموش کنم و نشد ، ینی نتونستم!
این روزا تلخ ترین خاطره هارو تو گذشته بهم یادآوری میکنه و هر لحظه ش انگار یکسال میگذره!...
سه سال قبل روز تولدش مریض بود ، محدثه که برف شادی و زد تو صورتش شروع کرد سرفه کردن ، اشک تو چشمام حلقه زد و دوییدم پنجره هارو باز کردم!
واسش شمع روشن کردیم و گفتیم آرزو کن ، خندید گفت میخام برم...
چپ که نگاش کردم زد زیر خنده و دست انداخت گردنم ، قهر کردم و سرم و انداختم پایین ، بغلم کرد در گوشم لب زد غلط کردم خب!
با اخم نگاش کردم و میگم : انقد برم برم نکن ، اینجا کلی آدم هستن که دلتنگ میشن ، تو همین کشور قشنگمون میمونی ، هیچ جای دیگم نمیری!
با خنده چشماش و میبنده و دوباره آرزو میکنه :
+امیدوارم همیشه حال هممون خوب باشه
شمع و که فوت میکنه میخندیم و جیغ میکشیم!...
صدای فاطمه از پشت گوشی ذهنم و از وسط خاطره هام میکشه بیرون!
+دورت بگردم اینجوری گریه نکن...
اون تورو یادش نمیاد اصلا...
بیا و بی خیالش شو...
اشکام و با نفس نفس زدن پاک میکنم!
مگه آرزو نکرده بود حال هممون خوب باشه!؟
پس چرا من غرق دردم!؟...
چرا نمیرسد صدا!؟
صدای من به تو...
غریبِ آشنا...
من از تمام شهر
ببین بریده هم
نفس نفس تو را
نفس کشیده ام :)!...
#ایهام
پ.ن : این آخرین ساله!...
1400/11/24
https://harfeto.timefriend.net/16359104176232
حرفاتون و میخونم🙃☝🏻
۱۲.۰k
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.