خیره بودم به رقص جادویش

خیره بودم به رقص جادویش
خواب و بیدار را  ، نمی دانم
مثل رقاصه  ، دود سیگارم
پیچ می خورد پیش چشمانم

دود سیگار شد مِهِ انبوه
مثل موجی رسید وآبم برد
مثل رقاصه پیچ می خوردی
تکیه دادم به مبل وخوابم برد

دم به دم مِه غلیظ تر می شد
مثل ِ طاووس  ،   رفت  بالاتر
یک نفر آمد ،   آشنایم بود
باهمان چشم های افسونگر

شال مشکی کنار رفت آرام
گیسوان تو ریخت  بر دوشت
پای تا سر سماع می کردی
عطر گل داشت عطر آغوشت
.
گفتن از لب که هیچ یادم رفت
یک تبسم که  آسمانی  بود
خنده ات از بهشت زیباتر
خنده پیغام ِ مهربانی  بود

خواب و بیدار هیچ یادم نیست
ای دل آخر رسید شهبانوت
دودسیگار مثل تو شده بود
خیره بودم به خنده ی جادوت

هرگز عریان نیامدی ، هرگز
چه شد امشب که مست آمده ای ؟
وای خاتون ! جنون به سر افتاد؟
ساده امشب به دست آمده ای

پا  شدم  تا  کنار تو  باشم
رقص ِما ، رقص ِ عاشقانه شود
پنجه ام تووی موی تو برود
موی ِ تو استتارِ ، شانه شود

دود بود آن چه را که می دیدم
تو نبودی خیالت آمده بود
من قسم می خورم که تووی اتاق
ساعتی ، عطر شالت آمده بود

#ســیـدجلیل_سیدهاشمی



https://t.me/atashkadeazaran
دیدگاه ها (۰)

سالروز زمینی شدنت هزاران بار مبارک عزیز نازنینم

در این روز باشکوه، روز تولد تو – که عزیزترین من هستی – سرم گ...

خواستم دیر کنم دل نگرانم باشیدست افتاده به دور چمدانم باشی!ت...

کاش چون پاییز بودمکاش چون پاییز بودمکاش چون پاییز، خاموش و م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط