رنگ های سرنوشت

پارت ۵
اعضا:باشه
(پرش به ۱۴ساعت بعد)
ویو شوگا
وقتی رسیدم خونه ۳ صبح بود ۱۴ ساعت تو راه بودم‌ یک ساعتم تا برسم خونه
رز خیلی اذییت کرد امروز فقط گریه میکرد بغل من نمیموند
اروم گذاشتمش رو تخت لباسمو عضو کردم و کنارش دراز کشیدم
لباساش راحت بود پس اذییتش نکردم و گذاشتم بخوابه
(پرش به ساعت ۹ صبح)
/موقعیت :کمپانی/
ویو نامجون
من و جیمین ته امروز زودتر اومدیم تا یسری از مدارک هایی که باخودمون برده بودیم برای کنسرت رو بزاریم توی کمپانی
جیمین گوشیش زنگ خورد و از اتاق جلسات خارج شد
بعد از چند دقیقه با سرعت به اتاق برگشتو درو خیلی محکم باز کرد
جیمین:ه..هی‌...هیونگ
نامجون:چی شده
جیمین:مینا از کره رفت
ته:چییییی....رفتتتت
جیمین:برای همیشه رفت کانادا با شوهرش
نامجون:این خیلی عالیههههه
(پرش به خونه شوگا)
اروم اروم چشمام رو باز کردم رز هنوز خواب بود پس بلند شدم و ابی به دست صورتم زدم بعد از اینکه کلا از خواب بیدار شدم با خانم هوانگ مدیر یه برند معروف طلا توی کره تماس گرفتم
و یه حلقه الماس سفارش دادم
ساعت ۱۰ بود حتما یونجی الان بیداره
پس باهاش تماس گرفتم
مینجی:بله ؟بفرمایید
شوگا:سلام خانم لی ..مین یونگی هستم
مینجی:اوه بله بفرماید
شوگا:میخواستم دعوتون کنم به ناهار
مینجی:اوه خیلی ممنون ..ولی مزاحمتون نمیشم
شوگا:نه نه مزاحم نیستید ..لطفا قبول کنین
یونجی:چشم ..پس لوکیشن رو برام بفرستید
شوگا:پس ساعت۱۲ میبینمت‌..خدافظ
بعد از قطع کردن تلفن زن در به صدا در اومد به طرف در رفتم پستچی مخصوص شرکت اپامه بود
در رو باز کردم
پستچی:سلام اقای مین وقتتون بخیر
شوگا:سلام
پستچی:سفارشتونو اوردم همون انگشتری که میخواستین
شوگا:اوه چه سریع
پستچی:شما یکی از بهترین مشتری های ما هستین ..حتما باید کارتون رو خیلی زود انجام بدیم
شوگا:ممنون .. پول رو اينترنتی برای خانم هوانگ واریز کردم
پستچی:خیلی ممنون با اجازتون
شوگا:خدافظ
داخل برگشتم فقط ۱ ساعت نیم وقت داشتم باید هم خودم اماده میشدم هم رز
تو فکر بودم که چی بپوشم که صدای گریه رز اومد
شوگا:اومدم عزیزم اومدم
سریع به طرف بالا رفتم و وارد اتاق شدم
شوگا:ببین کی بیدار شده ..سلام باباییی
رز:ب بب ی ی یاا
شوگا: ب ب ب ب ب( اداشو در میاره)بزن بریم اماده شیم میخواییم بریم پیش خانم لی
رز تا اسم یونجی رو شنید خندید
رز:م م م ااا مم اا
شوگا:اول بریم حموم ..
حوله رز رو برداشتم و به طرف حموم رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتیم و اومدیم بیرون
یه لباس خوشگل تنش کردم موهاشو خرگوشی بستم خودمم یه کت شلوار سیاه پوشیدم
حلقه رو برداشتم و از خونه خارج شدم باید سر یک ربع میرسیدم
سریع سوار ماشین شدم رز رو توی صندلی مخصوصش نشوندم
و کمر بندشو بستم
رز دستشو گذاشت روی صورت و اروم اروم داشت نوازش میکرد
شوگا اروم دستشو گرفت و بوسه ای روی دست رز گذاشت
در رو بستم و نشستم ماشین رو روشن کردم
حرکت کردم سمت رستوران ولی تا از در خونه بیرون اومدم دیدم .....

تا پارت بعدی بای بای 🫠🪐
دیدگاه ها (۶)

رنگ های سرنوشت

😔😔😔واقعا کههه😔😔😔

رنگ های سرنوشت

رنگ های سرنوشت

عشق مخفی پارت 6

روز های بعد از تو

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: اوه، عجیبه... هه هه... سلام به همگی.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط