رنگ های سرنوشت
پارت ۶
دیدیم سر خیابون ترافیکه ای توف توی این شانس
چاره دیگه ای نداشتم
پس مجبور شدم از همون راه برم
با این ترافیکی که من میبینم راه ۵ مینی رو برام ۱۰ مین میکنه
(پرش به ۲۰ مین بعد)
بالاخره به رستوران رسیدم .
عطرم رو از توی داشپرد در اوردم و چند پافی به خودم زدم رز رو بغل کردم و از ماشین خارج شدم
به طرف در رستوران رفتم
گارسون: خیلی خوش اومدین ..رزرو داشتید؟
شوگا:بله به اسم مین یونگی
گارسون:بله بفرمایید میز کنار شیشه شماره ۱
شوگا:ممنون
به طرف میز برگشتم که دیدم مینجی اونجا نشسته اههه چقدر بد من باید زودتر میرسیدم
شوگا:سلام ..ببخشید که دیر رسیدم
مینجی:اوه سلام اومدین .. نه خواهش میکنم منم تازه رسیدم
رز:م م م ا اا ن م م م پپ پ
مینجی:اوههه سلام رز ..دلم خیلی برات تنگ شده بودددد
رز خودشو به سمت مینجی کشید
شوگا:میخوایید بغلش کنید ..اخه وقتی شما پیشین تو بغل من نمیمونه
مینجی:بله حتما
اروم رز رو از بغل من گرفت
مینجی:سلام خوشگل مننن ..رز کوچولو..چه لباس خوشگلی پوشیدی
گارسون:خاب چی سفارش میدین؟
شوگا:اممم من کیم چی با بی بیم باپ
مینجی: منم هرچی اقای مین گفتن ذع۵.
گارسون:چشم ..نوشیدنی چی میل دارین؟
مینجی:من اب
شوگا:منم اب
گارسون:چشم با اجازه
شوگا:میگم خانم لی ..شما قصد ازدواج ندارید؟
مینجی:خاب تا بستگی داره کی باشه ..اخلاقش چجوری باشه
شوگا:مثلا اگه من بگم با من ازدواج کن میکنی؟
مینجی:اره حتما ...چی وایسا چی گفتید؟
بلند شدم و زانو زدم حلقه رو روی
جلوی مینجی گرفتم
شوگا:خانم لی مینجی حاضرید با من ازدواج کنید ؟
مینجی که یکم شوکه شده بود یکمی وایساد و
مینجی:........
تا پارت بعدی باییییی💞🌝
دیدیم سر خیابون ترافیکه ای توف توی این شانس
چاره دیگه ای نداشتم
پس مجبور شدم از همون راه برم
با این ترافیکی که من میبینم راه ۵ مینی رو برام ۱۰ مین میکنه
(پرش به ۲۰ مین بعد)
بالاخره به رستوران رسیدم .
عطرم رو از توی داشپرد در اوردم و چند پافی به خودم زدم رز رو بغل کردم و از ماشین خارج شدم
به طرف در رستوران رفتم
گارسون: خیلی خوش اومدین ..رزرو داشتید؟
شوگا:بله به اسم مین یونگی
گارسون:بله بفرمایید میز کنار شیشه شماره ۱
شوگا:ممنون
به طرف میز برگشتم که دیدم مینجی اونجا نشسته اههه چقدر بد من باید زودتر میرسیدم
شوگا:سلام ..ببخشید که دیر رسیدم
مینجی:اوه سلام اومدین .. نه خواهش میکنم منم تازه رسیدم
رز:م م م ا اا ن م م م پپ پ
مینجی:اوههه سلام رز ..دلم خیلی برات تنگ شده بودددد
رز خودشو به سمت مینجی کشید
شوگا:میخوایید بغلش کنید ..اخه وقتی شما پیشین تو بغل من نمیمونه
مینجی:بله حتما
اروم رز رو از بغل من گرفت
مینجی:سلام خوشگل مننن ..رز کوچولو..چه لباس خوشگلی پوشیدی
گارسون:خاب چی سفارش میدین؟
شوگا:اممم من کیم چی با بی بیم باپ
مینجی: منم هرچی اقای مین گفتن ذع۵.
گارسون:چشم ..نوشیدنی چی میل دارین؟
مینجی:من اب
شوگا:منم اب
گارسون:چشم با اجازه
شوگا:میگم خانم لی ..شما قصد ازدواج ندارید؟
مینجی:خاب تا بستگی داره کی باشه ..اخلاقش چجوری باشه
شوگا:مثلا اگه من بگم با من ازدواج کن میکنی؟
مینجی:اره حتما ...چی وایسا چی گفتید؟
بلند شدم و زانو زدم حلقه رو روی
جلوی مینجی گرفتم
شوگا:خانم لی مینجی حاضرید با من ازدواج کنید ؟
مینجی که یکم شوکه شده بود یکمی وایساد و
مینجی:........
تا پارت بعدی باییییی💞🌝
- ۱.۹k
- ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط