ز خاک من اگر گندم بر آید

ز خاک من اگر گندم بر آید
از آن گر نان پزی مستی فزاید

خمیر و نانوا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید

میا بی دف به گور من زیارت
که در بزم خدا غمگین نشاید

بدری زان کفن بر سینه بندی
خراباتی ز جانت در گشاید

مرا حق از می عشق آفریدست
همان عشقم اگر مرگم بساید

منم مستی و اصل من می عشق
بگو از می به جز مستی چه آید
دیدگاه ها (۰)

درون دلے ڪه پیــــدا نیستپر از زنـــدان و زندانیستتو را محڪـ...

بوسه بزن به رويم ، اي ماه ِ روبرويمسجاده را رها كن امشب كه ب...

"ﺗﻮ" ﺩﺭ ﺟﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﻏﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ"ﺗﻮ" ﺍﯾﻤﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡﺍﮔﺮ...

كفاره شعرى كه نخوانديم و قضا شدبا ركعتى از وصف دو ابروت ادا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط