مادرم سه قانون داشت

مادرم سه قانون داشت
عاشق شو
عاشق بمان
و عاشق بمیر
بابا می خندید
و مثل تمام مردهای آن روزی
عشق را کیلویی چند صدا می زد
خواهرم
قانون اول را خیلی دوست داشت
آنقدر زیاد
که هر روز لابه لای فرمول های ریاضی و حساب
چند بار مرورش میکرد
تا شاید
مردی پیدا شود برای اثباتش
برادرم
دومی را
مادرزادی عاشق بود
گنجشک های لب ایوان را "خاتـون" صدا می کرد
و به شمعدانی های روی طاقچه می گفت "بانـو"
و حوض حیاط
چقدر شبیه قانون سوم بود
هیچ وقت آب نداشت
ولی از هر طرف که نگاهش می کردی
دو ماهی سرخ را
همیشه تویِ ذهنش می رقصاند

من اما
آدمی بودم “ قانون مدار”
عاشقت شدم
عاشقت هستم
و این عشقت ...

راستی من
چند وقتی هست که مُرده ام




#حمید_جدیدی
دیدگاه ها (۵)

نه سراغی نه سلامی,خبری می.خواهم قدر یک قاصدک از تو اثری می خ...

طفلی به نام شادی،دیری ست گم شده است!با چشم های براق روشن،با ...

دکمه های ِ پیراهنمخواب ِ انگشتان ِ تو را می بینندو کفش هایم ...

.منگر چنین به چشمم، ای چشم ِ آهوانهترسم قرار و صبرم برخیزد ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط