دکمه های پیراهنم

دکمه های ِ پیراهنم

خواب ِ انگشتان ِ تو را می بینند

و کفش هایم میسوزند

در آرزوی پابه پایی

با کفش های تو!

شال ِ من

نمی تواند خاطره ی شانه هایت را از خاطر ببرد

شلوارم چون سگی

دنبال می‌کند مرا در خانه

و می‌خواهد دوباره

او را به قدم زدن در کنار تو ببرم

پس چگونه انتظار داری

از تو نخواهم

به من وعده‌ی دیداری بدهی؟

یغما گلرویی
دیدگاه ها (۲)

مادرم سه قانون داشتعاشق شوعاشق بمانو عاشق بمیربابا می خندیدو...

نه سراغی نه سلامی,خبری می.خواهم قدر یک قاصدک از تو اثری می خ...

.منگر چنین به چشمم، ای چشم ِ آهوانهترسم قرار و صبرم برخیزد ا...

ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖﺑﯿﻦ ﺷﺐﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺯﻫﺎﺕﺑﯿﻦ ﺩﺳﺖﻫﺎ ﻭ ﻧﻔﺲﻫﺎﺕﺑﯿﻦ ﺑﻮﺱﻫﺎ ﻭ ﻟﺐ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط