رمان روز بارانی پارت هفت

وقتی جیهوپ رو پیدا کردم با صحنه ای که دیدم خشکم زد
یه دختر داشت جیهوپ رو بوس می‌کرد

گفتم : ج جیهوپ داری چیکار میکنی

جیهوپ دختره رو هول داد اونور و گف : یونا بزار برات توضیح میدم

گفتم : هیچی نمیخوام بشنوم

جیهوپ: قضیه اونجوری ک فکر میکنی نیست

گفتم: ببند دهنتو ( یااااا)

دیدم کوک پشت سرمه بغلش کردم

گفتم: کوک هق



کوک: خودم همه چیز رو دیدم

برگشت به جیهوپ گفت

کوک: ازت بعید بود جیهوپ بیا بریم یونا

یونا: باش

دختره : اوپا اون دختره رو ولش کن

جیهوپ : گمشو دختره ی عوضی ریدی تو قرار اولم ( بیا با من هر دوتاشون کیس خوبی نیسن😂)

وقتی کوک بغلم کرد بردم تو ماشین همینجوری داشتم گریه میکردم بردم یه جایی که خیلی بزرگ بود و درخت داشت

رفتیم نشستیم روی یه نیمکت دستاشو گذاشت کنار شونه هام و اشکامو پاک کرد

کوک : خیلی عوضیه

یونا : اگه از قبل دوس دختر داشت چرا گفت قرار بزاریم چرا انقدر بغلم کرد هقق

کوک: اشکال نداره بیا بغلم ( چرا انقدر تو مهربونیییییییییییی)

یونا : ممنون کوک

کوک: خوب گفتی که هایون رفته مسافرت و تو تنهایی پس بیا خونه ما

یونا : اگه میشه میخوام تنها باشم

کوک: ابدا بزارم ی وقت بلا میاری سر خودت

یونا: قبوله
دیدگاه ها (۰)

رمان روز بارانی پارت هشت

رمان روز بارانی پارت ۹

رمانمو تا اینجا دوست داشتین؟

پارت ۹۵

یونا :از حرف های کوک ترسیدم که یهو در ماشین باز کرد دستم گرف...

تک پارتی جیهوپیه شب مثل همیشه داشتی سوکهو (پسر ده ماهت) رو م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط