پارت256
#پارت256
روزبه_میگم مهری
عاطفه رفت فرشیدو بیاره خودشم نیومد....
بنظرت برم ببینم چرا نیومد؟!
مهری:آره برو من ک میدونم تو الان داری ع فضولی میمری....
روزبه با انگشت اشاره به نوک بینی مهری زد و گفت:
_ای شیطون.... نگفته بودی بلدی ذهنمو بخونی که....
مهری:ما اینیم دیگه....
روزبه خندید و گفت:
_بعله حواسم نبود.... تا من میام بازی نکنی گل بزنیا....
مهری_عه توهم که بلدی ذهن منو بخونی...
و هردو با هم خندیدند....
روزبه به سمت اتاق فرشید رفت....
که عاطفه و فرشید رادر حالی که می خندیدند دید!
روبه عاطفه گفت:
_رفتی اینو بیاری؟ چرا ایقد طولش دادی؟
فرشید جلو رفت و ضربه ای به کمر روزبه زد:
_اینا رو ول کن داداشم بریم بازی که میخوام آبکشت کنم.
...
روزبه_میگم مهری
عاطفه رفت فرشیدو بیاره خودشم نیومد....
بنظرت برم ببینم چرا نیومد؟!
مهری:آره برو من ک میدونم تو الان داری ع فضولی میمری....
روزبه با انگشت اشاره به نوک بینی مهری زد و گفت:
_ای شیطون.... نگفته بودی بلدی ذهنمو بخونی که....
مهری:ما اینیم دیگه....
روزبه خندید و گفت:
_بعله حواسم نبود.... تا من میام بازی نکنی گل بزنیا....
مهری_عه توهم که بلدی ذهن منو بخونی...
و هردو با هم خندیدند....
روزبه به سمت اتاق فرشید رفت....
که عاطفه و فرشید رادر حالی که می خندیدند دید!
روبه عاطفه گفت:
_رفتی اینو بیاری؟ چرا ایقد طولش دادی؟
فرشید جلو رفت و ضربه ای به کمر روزبه زد:
_اینا رو ول کن داداشم بریم بازی که میخوام آبکشت کنم.
...
۹۷۵
۰۷ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.