دل ما را نه شب تار به این روز انداخت

دل ما را نه شبِ تار به این روز انداخت
نه پریشانیِ دلدار به اين روز انداخت

رنگ رخساره ام از شرم نشد سرخ، مرا
شعله‌ی آتشِ اقرار به این روز انداخت

خنده از چهره‌مان دور نمی‌شد، ما را
خونِ دل خوردنِ بسیار به این روز انداخت

حال ما را -که به هجران تو عادت کردیم-
باور وعده‌ی دیدار به این روز انداخت

طاقتم طاق شد از مرحمتش، اما شکر
گفتمش : "بیش میازار"، به این روز انداخت!

#نفيسه‌_سادات_موسوى
دیدگاه ها (۲)

خنده‌ات ساخت و ساز، اخم تو ویرانی‌هاگیسوانت گرهِ کورِ پریشان...

می‌خواهمت، می‌دانی اما باورت نیستفکری به جز نامهربانی در سرت...

در میان شاخه هایت باد ،میخواهم چه کار؟در کمند دام تو صیاد می...

بی شرف! اینهمه زیبا شدنت کافی نیست ؟در دل هرغزلی جا شدنت کاف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط