من حافظ عشق تو و دیوانه ی فالت

من “حافظ” عشق تو و دیوانه ی فالت
من “مولوی” عهد تو با شوق وصالت

“وحشی” شدن از مستی رخسار تو بوده
“اهلی” شدم از مزه ی لب های زلالت

“سعدی” ز “گلستان” نگاه تو شکفته
“بستان” شده افکار من از فکر و خیالت

از رایحه ی عشق تو “عطار” ،شدم من
“لاهوتی” منظومه ی چشمان و جمالت

بر نظم “نظامی” بنویسم همه شب از
لیلی پریشان شده مجنون ز کمالت

“طاهر” شدم آواره و سرگشته ی عشقت
این دل به تمنای تو و وصل محالت

“هیرش” شده شاعر که فقط از تو سرآید
از روی تو وموی تو،ابروی هلالت
دیدگاه ها (۱)

عشق میخواهم ولی همراه اشک و آه نه!رشتهء مستحکمی، بازی باد و ...

رحم کن! ای بی‌مروّت! ای زمان!لحظه‌ای در جایِ خود، ثابت بمان!...

دیشب دل من باز...نمک گیر شما شد...پیغام تورا دیده و.....پا گ...

❤ ساعت صفر عاشقی ❤ شبی چشم ها را خبر می کنیم به آفاق شبنم سف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط