درخواستی

وقتی قلدرته و عاشقت میشه
پارت5

اون شب بعد از دعوای خیابون، ات اصلاً خوابش نبرد. هنوز صحنه‌ی مشت‌های محکم هیونجین جلوی چشمش بود. هنوز اون نگاه جدی و صدای خش‌دارش توی گوشش می‌پیچید:
"نمی‌تونم ازت بگذرم."

فرداش توی مدرسه، همه‌چی عادی بود… یا حداقل باید عادی می‌بود. اما برای ات دیگه هیچ‌چیز مثل قبل نبود. هر بار که نگاهش می‌افتاد به لبخند شیطونی هیونجین، قلبش تند می‌زد. هر بار که کنارش راه می‌رفت، نفسش بند می‌اومد.

ظهر، وقتی کلاس تموم شد، ات خواست وسایلشو جمع کنه که یهو دست هیونجین محکم روی میز جلوش فرود اومد.
– می‌خوای بازم وانمود کنی هیچی حس نمی‌کنی؟

ات سرشو بالا آورد.
– چی… چی میگی؟ من هیچ حسی…

هیونجین خم شد، انقدر نزدیک که فاصله‌ی صورتشون فقط چند سانتی‌متر بود.
– دروغ نگو. من صدای قلبتو می‌شنوم وقتی نزدیکتم.

ات نفسش برید. خواست عقب بره، ولی هیونجین دستشو گرفت و روی سینه‌ی خودش گذاشت. ضربان قلب هیونجین تند و محکم می‌کوبید.
– می‌بینی؟ تو منو هم دیوونه کردی.

اون لحظه دیگه نتونست مقاومت کنه. ات حس کرد دیگه هیچ بهونه‌ای واسه انکار نداره. نگاهش ناخودآگاه روی لبای هیونجین قفل شد… و هیونجین فرصت رو از دست نداد. با حرکتی سریع، لب‌هاشو روی لب‌های ات گذاشت.

بوسه‌ای که اولش پر از لج‌بازی و شدت بود، اما ثانیه به ثانیه عمیق‌تر و داغ‌تر شد. دستای هیونجین پشت کمر ات قفل شد و اونو محکم‌تر به خودش کشید. ات همون لحظه فهمید… تموم شد. دیگه نمی‌تونه فرار کنه.

وقتی جدا شدن، نفس‌های هر دو به هم گره خورده بود. هیونجین با صدای گرفته زمزمه کرد:
– حالا دیگه نمی‌تونی بگی هیچی حس نداری. چون من بهت ثابت کردم… تو هم عاشقمی.

ات با گونه‌های سرخ و لب‌های لرزون، فقط تونست زیر لب بگه:
– لعنتی… چرا اینقدر مطمئنی؟
هیونجین لبخند زد.
– چون تو تنها چیزی هستی که منو شکستنی می‌کنه.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
#فیک
#فیکشن
#هیونجین
#استری_کیدز
دیدگاه ها (۰)

درخواستی

درخواستی

درخواستی

درخواستی

game of love and hate(part 29)

💴 part 8فیک: عاشق بودن به اجباراون شب سکوت عجیبی تو عمارت پخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط