جیمی و بروس در سالن انتظار نشسته اند که دختر زیبایی از م

(جیمی و بروس در سالن انتظار نشسته اند که دختر زیبایی از مقابل آنها می گذرد. جیمی با صدای بلند به او می گوید: سلام لیزا! دختر با تعجب به او نگاه می کند و به راهش ادامه می دهد)

بروس: اون اسمش لیزا نیست!

جیمی: میدونم! اما اگه هر بار که دیدمش بگم “سلام لیزا” ، بالاخره یه موقعی شاکی میشه و میاد و میگه اسم من لیزا نیست! من جنیفرم! یا حالا هر اسم دیگه ای. اونوقت من یه معذرت خواهی حسابی ازش می کنم و می گم ببخشید، من فکر کردم شما همون لیزا هستین که خیلی ازم شاکیه، چون بهش زنگ نزدم. اونوقت جنیفر یا هر چیز دیگه ای که اسمش هست فکر می کنه که من با یه دختری که شبیه اونه قرار داشتم و پیچوندمش! بعد اون بطور کاملا ناخوداگاه سعی می کنه که منو شکست بده و بدستم بیاره!

بروس: لعنتی!! لعنتی!! تو بی نظیری!!

Love & Other Drugs
دیدگاه ها (۱)

دیالوگ_ماندگار التماسِ دعا، خوش به سعادت‌تون که می‌رین روضه....

شب به شبتنی خسته را از لباسی خاکی میکشد بیرونمی‌ خواباندش ...

منم آن شکسته سازی که توام نمی نوازی چه فغان کنم زدستی که گسس...

‌ به هرکه عشـــق به من می دهدسلام ...سلام می کنم به باد،به ب...

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط