پارت

#پارت_65




یکم با بابام حرف زدم ، حرفاش برخلاف همیشه که عصبیم میکرد ، اینبار اروم شدم ...



رفتم توی اتاقی که ایتک توش بود .. هنوز بیدار نشده بود ...


دستشو گرفتو باهاش ور رفتم ... وحودش تمام وجود بی وجودمو اروم میکرد ...


+ ارشام !!



- ایتک بیدار شدی ، حالت خوبه ؟


+ اوم خوبم ، تو چی ؟



- اره خوبم


+ ببخشید


- برای چی


+ به خاطر من جلوی اون زانو زدی


- نگو اینطوری ...



+ میخوام دوباره بریم جنگل ، یه مدت دور از همه اینا .. میشه ؟



- تو خوب شو ، جنگلم میریم ...



+ باشه زود خوب میشم ..





( یک سال بعد )



- ایتک بدو بیا دیگه ... ع ، ساحلم با خودت بیار



+ اومدم بابا اومدم ... این دختر تو مگه حرف گوش میکنه



- ( خنده ) به نظر خودت به کی کشیده ؟



+ به من که نکشیده



- به تو نکشیده ، نه تو بگو به تو نکشیده ؟



+ خاب بابا شاید یکم



- بیا الانم حتی لجبازی ( خنده )



ساحلو بغل کردمو پیشونیشو بوس کردم ...


+ هوی هوی


- چیشده عزیزم


+ بگو منو بیشتر دوس داری بگو بدو



- ایتک ؟ ( خنده )



+ ایتک نداریم ، بگو منو از دخترت بیشتر دوست داری ...



- معلومه که تو رو بیشتر دوست دارم ایتکم



یهو ساحل زد زیر گریه ، وای خدا این بچه مگه فهمید من چی گفتم ..


- دختر بابا ، بخدا تورم دوس دارم ، ای ایتک از دست تو ( خنده)


< پایان >
دیدگاه ها (۸)

بچه ها مرسی که تا اخر خوندید :))) از امشب رمان جدیده Storm ،...

سلامممم ، بچه ها رمان جدیدو از امشب شروع میکنم ... اسم :: St...

#پارت_64زانو زدمو التماس کردم ... - ازادش کن ازادش کنننن + ا...

#پارت_63(ارشام )کارم کلی طول کشید ، دستمو گذاستم روی چشمام ،...

عضوهای جدید ( پارت ۱۷ )

#اکسه_مافیا پارت25یه چیز جالب هم که منو ا.ت فهمیدیم این بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط