میگریم و می خندم ، دیوانه چنین باید
میگریم و می خندم ، دیوانه چنین باید
میسوزم و میسازم ، پروانه چنین باید
می کوبم و می رقصم ، می نالم و میخوانم
در بزم جهان شور ، مستانه چنین باید
من این همه شیدایی ، دارم ز لب جامی
در دست تو ای ساقی ، پیمانه چنین باید
خلقم زپی افتادند ، تا مست بگیرندم
در صحبت بی عقلان ، فرزانه چنین باید
یکسو بردم عارف ، یکسو کشدم عامی
بازیچه ی هر دستی ، طفلانه چنین باید
موی تو و تسبیح شیخم ، به در از ره بُرد
یا دام چنان باید ، یا دانه چنین باید
بر تربت من جانا ، مستی کن ودست افشان
خندیدن بر دنیا ، رندانه چنین باید
میسوزم و میسازم ، پروانه چنین باید
می کوبم و می رقصم ، می نالم و میخوانم
در بزم جهان شور ، مستانه چنین باید
من این همه شیدایی ، دارم ز لب جامی
در دست تو ای ساقی ، پیمانه چنین باید
خلقم زپی افتادند ، تا مست بگیرندم
در صحبت بی عقلان ، فرزانه چنین باید
یکسو بردم عارف ، یکسو کشدم عامی
بازیچه ی هر دستی ، طفلانه چنین باید
موی تو و تسبیح شیخم ، به در از ره بُرد
یا دام چنان باید ، یا دانه چنین باید
بر تربت من جانا ، مستی کن ودست افشان
خندیدن بر دنیا ، رندانه چنین باید
۳.۹k
۱۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.