همچو نی می نالم از سودای دل

همچو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل

من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل

همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل

دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل

ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل

خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل

گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل

در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امیدواریهای دل
دیدگاه ها (۷)

خسته ام...ازخود گریزانم...نمی دانم چرا؟غم زده بر جسم بی جانم...

‌دلتنگ توأمو قطره قطره ی اشکمدانه دانه ی پرنده هایی ستکه از ...

آرامش روانم، تو مونسی به جانم!چون از خودت برانی، دانی که من ...

امشببیا دعا کنیمبرای کودکی که در آن سوی زمینگرسنه میخوابدبرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط