ذره ذره آتشم زد بعد از آن هم دود شد
ذره ذره آتشم زد، بعد از آن هم دود شد
پیکرم خاکستر هر آنچه میفرمود شد
مثل بادی میوزد این روزگار لعنتی
خاطرم آزردهتر تسلیم هرچه بود شد
شاخهها را، برگها را، بعد از آن هم ریشه را
آنچنان خشکانده که، تا هستیام نابود شد
از وصیت حرف خواهم زد به روح مادرم
روح من وابستهء این فرصت محدود شد
کاش ابراهیم میآمد و کوه ِ آتشی
شاعری یک گوشه با سیگارهایش دود شد
استرسهای فراوان داشتی ای زندگی
تازه فهمیدم رگ خوابم چرا مسدود شد
پیکرم خاکستر هر آنچه میفرمود شد
مثل بادی میوزد این روزگار لعنتی
خاطرم آزردهتر تسلیم هرچه بود شد
شاخهها را، برگها را، بعد از آن هم ریشه را
آنچنان خشکانده که، تا هستیام نابود شد
از وصیت حرف خواهم زد به روح مادرم
روح من وابستهء این فرصت محدود شد
کاش ابراهیم میآمد و کوه ِ آتشی
شاعری یک گوشه با سیگارهایش دود شد
استرسهای فراوان داشتی ای زندگی
تازه فهمیدم رگ خوابم چرا مسدود شد
- ۱۴۳
- ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط