소설+뱀파이어+심령술사 :)
소설+뱀파이어+심령술사 :)
«p۱»
از زبان اِمی:
صبح با شوق زیاد بیدار شدم ،راستش من دیگه خیلی سعی کردم اتفاقی که برای خانوادم افتاد رو فراموش کنم و موفق شدم از الانم من یه دختر پر انرژیم ، بهتره کارام رو زود تر انجام بدم تا دیر نشده
سریع از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت دستشویی و ابی به دست و صورتم زدم یه روتین سادم رو انجام دادم و اومدم بیرون و لباس فرمم رو پوشیدم ،امروز خیلی انرژی داشتم چون قرار بود که با هم کلاسی هام بریم اردو و جنگل گردی؛البته همه ی هم کلاسی هام به جز بورام جونم منو اذیت میکنن و هی بخاطر نداشتن خانواده مسخرم میکنن
ولی من بهشون اهمیت نمیدم
خب دیگه ،رفتم پایین یه شیر کاکائو و یه کیک شکلاتی از یخچال گرفتم و از اجوما خداحافظی کردم و راننده منو رسوند مدرسه،سریع رفتم سمت کلاس و بورام رو دیدم ، خیلی محکم بقلش کردم
(دوستان، توی پست بعدی درباره ی محل زندگی اِمی بهتون توضیح میدم)
بورام: یاااااا فکر نمیکنی دارم خفه میشم؟
منم خیلی دوست دارم ولی الان داری عشقت رو خفه میکنی
اِمی:خب باشه عشقم
(ولش کرد)
استاد:خب همگی بشینید
(بورام و اِمی مثل بچه های دیگه روی صندلی شون نشستن)
استاد:
خب،همونطور که همه میدونید قرار امروز بریم اردو و من قبلش دو نماینده انتخاب میکنم که همه باید به حرفش گوش بدن و اگه گوش ندن تنبیه میشن
اول از همه قرعه کشی میکنیم..................کیم بورام و پارک اِمی نمایندن
بچه:اوفففففف
استاد:همگی ساکت،بورام و اِمی بباین اینجا
بورام و امی:چشم(رفتن جلو و پیش استاد ایستادن که استاد روش رو به اونا کرد و گفت)
استاد:شما نماینده هستید و کار شما اینه که به مدت یک ساعت تمام بچه هارو به جنگل ببرید و بهشون زیبایی های طبیعت رو نشون بدید و اگه یکی از بچه ها گم بشه شما مسئولین؛فهمیدین؟
بورام و امی:بله استاد
استاد: خوبه ، برید بشینین
(رفتن)
استاد: الان ساعت ۸:۳۰ عه و تا ساعت ده کمی نرمش و ورزش میکنیم که بتونین توی جنگل راه برین
بچه ها به جز امی و بورام: اهههههه
استاد:ساکتتتتت
«فلش بک به ساعت۱۰:۰۰»
استاد:همگی خسته نباشید و برید وسایلتون رو از کلاس بگید و سوار اتوبوس شید
اتمام این پارت
دوزتان این پارت خسته کننده بود ولی از این به بعد که کوک هم میاد خیلی جالب میشههه
شرط:
۱۶لایک
«p۱»
از زبان اِمی:
صبح با شوق زیاد بیدار شدم ،راستش من دیگه خیلی سعی کردم اتفاقی که برای خانوادم افتاد رو فراموش کنم و موفق شدم از الانم من یه دختر پر انرژیم ، بهتره کارام رو زود تر انجام بدم تا دیر نشده
سریع از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت دستشویی و ابی به دست و صورتم زدم یه روتین سادم رو انجام دادم و اومدم بیرون و لباس فرمم رو پوشیدم ،امروز خیلی انرژی داشتم چون قرار بود که با هم کلاسی هام بریم اردو و جنگل گردی؛البته همه ی هم کلاسی هام به جز بورام جونم منو اذیت میکنن و هی بخاطر نداشتن خانواده مسخرم میکنن
ولی من بهشون اهمیت نمیدم
خب دیگه ،رفتم پایین یه شیر کاکائو و یه کیک شکلاتی از یخچال گرفتم و از اجوما خداحافظی کردم و راننده منو رسوند مدرسه،سریع رفتم سمت کلاس و بورام رو دیدم ، خیلی محکم بقلش کردم
(دوستان، توی پست بعدی درباره ی محل زندگی اِمی بهتون توضیح میدم)
بورام: یاااااا فکر نمیکنی دارم خفه میشم؟
منم خیلی دوست دارم ولی الان داری عشقت رو خفه میکنی
اِمی:خب باشه عشقم
(ولش کرد)
استاد:خب همگی بشینید
(بورام و اِمی مثل بچه های دیگه روی صندلی شون نشستن)
استاد:
خب،همونطور که همه میدونید قرار امروز بریم اردو و من قبلش دو نماینده انتخاب میکنم که همه باید به حرفش گوش بدن و اگه گوش ندن تنبیه میشن
اول از همه قرعه کشی میکنیم..................کیم بورام و پارک اِمی نمایندن
بچه:اوفففففف
استاد:همگی ساکت،بورام و اِمی بباین اینجا
بورام و امی:چشم(رفتن جلو و پیش استاد ایستادن که استاد روش رو به اونا کرد و گفت)
استاد:شما نماینده هستید و کار شما اینه که به مدت یک ساعت تمام بچه هارو به جنگل ببرید و بهشون زیبایی های طبیعت رو نشون بدید و اگه یکی از بچه ها گم بشه شما مسئولین؛فهمیدین؟
بورام و امی:بله استاد
استاد: خوبه ، برید بشینین
(رفتن)
استاد: الان ساعت ۸:۳۰ عه و تا ساعت ده کمی نرمش و ورزش میکنیم که بتونین توی جنگل راه برین
بچه ها به جز امی و بورام: اهههههه
استاد:ساکتتتتت
«فلش بک به ساعت۱۰:۰۰»
استاد:همگی خسته نباشید و برید وسایلتون رو از کلاس بگید و سوار اتوبوس شید
اتمام این پارت
دوزتان این پارت خسته کننده بود ولی از این به بعد که کوک هم میاد خیلی جالب میشههه
شرط:
۱۶لایک
۸.۸k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.