فن فیک جیهوپ وقتی میفهمه و میخواد بهت
فن فیک جیهوپ وقتی میفهمه و میخواد بهت
پارت ۴🍺
ا.ت سرشو تو سینه جیهوپ قائم کرد خواست که گریه نکنه اما اشکاش عجله سریعی داشتن که از چشماش سرازیر شوند....ا.ت با تقلا تو چشمای جیهوپ نگاه کرد
ا.ت: من....اگه عاشقتم باشم نمیتونم کاری کنم..... ما ایدلیم و اینقدر هم برامون راحت نیست که قرار بزاریم
جیهوپ: خب...جوابت....
ا.ت: من دوستت ندارم ببخشید
جیهوپ حرفی که شنید رو نمیتونست بفهمه ....نمیفهمید...کم کم عضلاتش شل شدن و ا.ت از بغل هوبی بیرون امد.....جبهوپ هیچ حرفی نمیزد و به زمین خیره شده بود.....ناراحتی تو چشماش موج میزد
جیهوپ: من....من معذرت میخوام که....اعترافم باعث مسئولیت برات میشه
ا.ت: ولی من همیشه تو رو بهترین همگروهی و دوست میبینم....پس من کنارتم.....
جیهوپ: میشه برای اخرین بار ببوسمت(یه قطره اشک)
ا.ت حرفی نزد و دستاش رو دور گردن جیهوپ انداخت و رو پنجه پاهاش بلند شد و لبای جیهوپ رو بوسید چشمای هوبی بسته شد اما با رفتن ا.ت از تو بغلش باز نشد و فقط اشک ریخت
ا.ت عصبی به بیرون رفت و قیافه اعضا رو ندید و فقط رفت طبقه بالا پیش برادرش تا یکم با اون حرف بزنه شاید یادش رفت با رفتن ا.ت اعضا رفتن داخل اتاق و جیهوپ رو دیدن که سرش پایین بود و خیلی اروم اشک میریخت هوبی متوجه آمدن اعضا شد و سرشو بالا گرفت و لبخند غمگین رو نشون داد
هوبی: بچهها دمتون گرم خیلی کمک کردید ولی جواب نداد
جیمین: یعنی چی هیونگ
هوبی سرشو تکون داد و نفسش رو داد بیرون
هوبی: نمیخواست.... ولی با مقامش جعمش کرد
یونگی: یعنی چی جیهوپ
هوبی: اون گفت چون ایدلیم نمیتونیم راحت قرار بزاریم ولی...اون حتی حتی منو دوست نداشت....چقدر احمقم من که با یه حرف از برادرش فکر کردم امکان داره اونم عاشقم باشه
کوک: هیونگ ا.ت منظور بدی نداشته شاید ما رو به عنوان دوستش میبینه
هوبی: اره اون فقط ما رو به همین عنوان میبینه ....حتی خودشم اینو گفت....بچهها
جین: هوم؟
هوبی: میشه برید بیرون؟ میخوام یکم فکر کنم
اعضا رفتن و جیهوپ موند با خودش.....رفت قسمت اتاقی که بهشون داده بودن و چمدونشو جمع کرد که یونگی رفت داخل اتاق
یونگی: چیکار میکنی
هوبی: من امروز از ایران میرم
یونگی: ولی بلیت ما واسه فرداست
هوبی: اضطراری رو جور میکنم
هوبی گوشیش رو برداشت و نشون یونگی داد
هوبی: هر چیز نیاز پرواز رو دیروز آماده کردم و این باند الانی یه ساعت دیگه حرکت میکنه
یونگی: هوبی....خوبی؟
هوبی: خوب که نیستما ولی سپ تا همیشه؟(خنده)
یونگی: سپ تا همیشه(خنده الکی)
جیهوپ ربع ساعته وسایلش رو جمع کرد و از اعضا خداحافظی کرد و رفت هرچند که گبج بودن ولی یونگی بهشون توضیح داد چه خبره
هوبی ربع ساعت به پرواز رسید و بلیت اضطراری گرفت و سوار پرواز gh_3e شد
ا.ت ویو
پارت ۴🍺
ا.ت سرشو تو سینه جیهوپ قائم کرد خواست که گریه نکنه اما اشکاش عجله سریعی داشتن که از چشماش سرازیر شوند....ا.ت با تقلا تو چشمای جیهوپ نگاه کرد
ا.ت: من....اگه عاشقتم باشم نمیتونم کاری کنم..... ما ایدلیم و اینقدر هم برامون راحت نیست که قرار بزاریم
جیهوپ: خب...جوابت....
ا.ت: من دوستت ندارم ببخشید
جیهوپ حرفی که شنید رو نمیتونست بفهمه ....نمیفهمید...کم کم عضلاتش شل شدن و ا.ت از بغل هوبی بیرون امد.....جبهوپ هیچ حرفی نمیزد و به زمین خیره شده بود.....ناراحتی تو چشماش موج میزد
جیهوپ: من....من معذرت میخوام که....اعترافم باعث مسئولیت برات میشه
ا.ت: ولی من همیشه تو رو بهترین همگروهی و دوست میبینم....پس من کنارتم.....
جیهوپ: میشه برای اخرین بار ببوسمت(یه قطره اشک)
ا.ت حرفی نزد و دستاش رو دور گردن جیهوپ انداخت و رو پنجه پاهاش بلند شد و لبای جیهوپ رو بوسید چشمای هوبی بسته شد اما با رفتن ا.ت از تو بغلش باز نشد و فقط اشک ریخت
ا.ت عصبی به بیرون رفت و قیافه اعضا رو ندید و فقط رفت طبقه بالا پیش برادرش تا یکم با اون حرف بزنه شاید یادش رفت با رفتن ا.ت اعضا رفتن داخل اتاق و جیهوپ رو دیدن که سرش پایین بود و خیلی اروم اشک میریخت هوبی متوجه آمدن اعضا شد و سرشو بالا گرفت و لبخند غمگین رو نشون داد
هوبی: بچهها دمتون گرم خیلی کمک کردید ولی جواب نداد
جیمین: یعنی چی هیونگ
هوبی سرشو تکون داد و نفسش رو داد بیرون
هوبی: نمیخواست.... ولی با مقامش جعمش کرد
یونگی: یعنی چی جیهوپ
هوبی: اون گفت چون ایدلیم نمیتونیم راحت قرار بزاریم ولی...اون حتی حتی منو دوست نداشت....چقدر احمقم من که با یه حرف از برادرش فکر کردم امکان داره اونم عاشقم باشه
کوک: هیونگ ا.ت منظور بدی نداشته شاید ما رو به عنوان دوستش میبینه
هوبی: اره اون فقط ما رو به همین عنوان میبینه ....حتی خودشم اینو گفت....بچهها
جین: هوم؟
هوبی: میشه برید بیرون؟ میخوام یکم فکر کنم
اعضا رفتن و جیهوپ موند با خودش.....رفت قسمت اتاقی که بهشون داده بودن و چمدونشو جمع کرد که یونگی رفت داخل اتاق
یونگی: چیکار میکنی
هوبی: من امروز از ایران میرم
یونگی: ولی بلیت ما واسه فرداست
هوبی: اضطراری رو جور میکنم
هوبی گوشیش رو برداشت و نشون یونگی داد
هوبی: هر چیز نیاز پرواز رو دیروز آماده کردم و این باند الانی یه ساعت دیگه حرکت میکنه
یونگی: هوبی....خوبی؟
هوبی: خوب که نیستما ولی سپ تا همیشه؟(خنده)
یونگی: سپ تا همیشه(خنده الکی)
جیهوپ ربع ساعته وسایلش رو جمع کرد و از اعضا خداحافظی کرد و رفت هرچند که گبج بودن ولی یونگی بهشون توضیح داد چه خبره
هوبی ربع ساعت به پرواز رسید و بلیت اضطراری گرفت و سوار پرواز gh_3e شد
ا.ت ویو
۳.۵k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.