p۶
p۶
جیمین خندید و جین امد کمکش و به زور جیهوپی که حالا هوشیار شده بود و میخواست جیمین رو تکه پاره کنه و بردن تو اتاقش و خابوندنش
جیمین: هوف خدا رحمم کرد اگه چاقویی چیزی دستش بود این آخرین روزم بود
کوک: جیمین شییییی
جیمین: نه انگار کوک برا کشتم هست ...بناللللللل
کوک: بیااااا
جین رفت غذا درست کنه و ا.ت موند با خودش دلش میخواست بره پیش هوبی ولی میدونست که الان دیوونه هست و میتونه راحت بکشش پس دمش رو گذاشت رو کولش و فرار کرد سمت اتاقش
رویداد: از اون اتفاق یک ماههههه میگذشت اما رابطه جیهوپ و ا.ت مدام کمرنگتر میشد و هرچند که هوبی بازم به اعضا حسودیش میشد اما دیگه پا پیش نمیگذاشت حالا بعد از یکماه داشت بیخیال دختر میشد امروز فن مینگ داشتن و حال همه خیلی خوب بود
=ا.ت شیییی لطفا به اعضا بگو بیان بشینن رو صندلیشون
ا.ت: نامییییی جینااااااا یونگیا بیاید بشینید
جین: آمدیم
ا.ت: جیمینااا تهینگیییی کوکااااا بیایدددد
کوک: اوکی بابا
تهیونگ: کوک کنار من بشین
کوک: چشم
ا.ت: بچه ها شما جیهوپ رو ندیدید؟
جیهوپ: من اینجام(پشت ا.ت بود نشست رو صندلیش)
ا.ت: اوه چیز اره بشین
جیهوپ نشست ا.ت هم با عشوه سر جاش نشست
کوک: جون دختر چه خوشکل شدی نبرنت ارمیا(اروم)
ا.ت: واسه کوکیم خوشگل کردم(عشوه)
>خببب بریم که شروع کنیم فن مینگ بیتیاسسسس
همه به صف آمدن و نشتن و یه دختره و یه پسره جلو ا.ت بودن...ا.ت با پسره حرف میزد اما هواسش پیش جیهوپ بود
ا.ت ویو
زیر چشمی به جیهوپ نگاه کردم که دیدم دارن با فنه یه بازی میکنن و جیهوپ میزاره ببره...بیخیال شدم ....ده دقیقه بعد دوباره نگاهش کردم داشتن مسابقه زل زدن انجام میدادن که یهو جیهوپ دوتا لبای آرمی رو فشرد و فوت کرد تو صورتش
جیهوپ: من بردم(خنده)
آرمی: نامردیه(خنده)یه دور دیگه بریم؟
جیهوپ: بیا چام چام
ا.ت ویو
شروع کردن چام چام بعدش جیهوپ با یه دستش دو دست کوچولوی دختره رو گرفت و با اون یکی لپشو کشید....دیکه واقعا داشتم ناراحت میشدم فکر میکردم عاشقمه....منم از لج شروع کردم بازی با ارمیا و خندیدن.....وقتی نگاه جیهوپ کردم دیدم اینو گفت
جیهوپ: اسمت لینا بود؟ خب لینا میدونستی الان دیگه به دخترای جذاب نمیگن هات
ارمی: پس چی میگن
جیهوپ: میگن لینا(قلب)
دیگه ا.ت واقعا تلاشی نکرد و فقط امضا میکرد و الکی لبخند میزد....از اول تا آخر فن ساین دختره از جلوی جیهوپ تکون نخورد و کلی بازی کردن و ا.ت چند بار تلاش کرد با حرف زدن با ارمیا خودشو اروم کنه اما جواب نداد
مدتی گذشت و مراسم تموم شد و هر کدوم با ارمیا خداحافظی کردن و سوار ون شدن اما تو اما اینبار ون استادیو بود و کوچیک بود وایه همین ا.ت باید روی پای یه فنر مینشست
ا.ت ویو
یه بار رو پات نشستم تحریک شدی اگه اینبار....
جیمین خندید و جین امد کمکش و به زور جیهوپی که حالا هوشیار شده بود و میخواست جیمین رو تکه پاره کنه و بردن تو اتاقش و خابوندنش
جیمین: هوف خدا رحمم کرد اگه چاقویی چیزی دستش بود این آخرین روزم بود
کوک: جیمین شییییی
جیمین: نه انگار کوک برا کشتم هست ...بناللللللل
کوک: بیااااا
جین رفت غذا درست کنه و ا.ت موند با خودش دلش میخواست بره پیش هوبی ولی میدونست که الان دیوونه هست و میتونه راحت بکشش پس دمش رو گذاشت رو کولش و فرار کرد سمت اتاقش
رویداد: از اون اتفاق یک ماههههه میگذشت اما رابطه جیهوپ و ا.ت مدام کمرنگتر میشد و هرچند که هوبی بازم به اعضا حسودیش میشد اما دیگه پا پیش نمیگذاشت حالا بعد از یکماه داشت بیخیال دختر میشد امروز فن مینگ داشتن و حال همه خیلی خوب بود
=ا.ت شیییی لطفا به اعضا بگو بیان بشینن رو صندلیشون
ا.ت: نامییییی جینااااااا یونگیا بیاید بشینید
جین: آمدیم
ا.ت: جیمینااا تهینگیییی کوکااااا بیایدددد
کوک: اوکی بابا
تهیونگ: کوک کنار من بشین
کوک: چشم
ا.ت: بچه ها شما جیهوپ رو ندیدید؟
جیهوپ: من اینجام(پشت ا.ت بود نشست رو صندلیش)
ا.ت: اوه چیز اره بشین
جیهوپ نشست ا.ت هم با عشوه سر جاش نشست
کوک: جون دختر چه خوشکل شدی نبرنت ارمیا(اروم)
ا.ت: واسه کوکیم خوشگل کردم(عشوه)
>خببب بریم که شروع کنیم فن مینگ بیتیاسسسس
همه به صف آمدن و نشتن و یه دختره و یه پسره جلو ا.ت بودن...ا.ت با پسره حرف میزد اما هواسش پیش جیهوپ بود
ا.ت ویو
زیر چشمی به جیهوپ نگاه کردم که دیدم دارن با فنه یه بازی میکنن و جیهوپ میزاره ببره...بیخیال شدم ....ده دقیقه بعد دوباره نگاهش کردم داشتن مسابقه زل زدن انجام میدادن که یهو جیهوپ دوتا لبای آرمی رو فشرد و فوت کرد تو صورتش
جیهوپ: من بردم(خنده)
آرمی: نامردیه(خنده)یه دور دیگه بریم؟
جیهوپ: بیا چام چام
ا.ت ویو
شروع کردن چام چام بعدش جیهوپ با یه دستش دو دست کوچولوی دختره رو گرفت و با اون یکی لپشو کشید....دیکه واقعا داشتم ناراحت میشدم فکر میکردم عاشقمه....منم از لج شروع کردم بازی با ارمیا و خندیدن.....وقتی نگاه جیهوپ کردم دیدم اینو گفت
جیهوپ: اسمت لینا بود؟ خب لینا میدونستی الان دیگه به دخترای جذاب نمیگن هات
ارمی: پس چی میگن
جیهوپ: میگن لینا(قلب)
دیگه ا.ت واقعا تلاشی نکرد و فقط امضا میکرد و الکی لبخند میزد....از اول تا آخر فن ساین دختره از جلوی جیهوپ تکون نخورد و کلی بازی کردن و ا.ت چند بار تلاش کرد با حرف زدن با ارمیا خودشو اروم کنه اما جواب نداد
مدتی گذشت و مراسم تموم شد و هر کدوم با ارمیا خداحافظی کردن و سوار ون شدن اما تو اما اینبار ون استادیو بود و کوچیک بود وایه همین ا.ت باید روی پای یه فنر مینشست
ا.ت ویو
یه بار رو پات نشستم تحریک شدی اگه اینبار....
۳.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.