پارت

پارت²⁶
(بادیگارد هات❤️‍🔥)

زدم.ولی سریع جمعش کردم تا لو نرم.
(چند دقیقه بعد که همه اعضا دور هم جمع شدند)
روی میز ناهار نشسته بودیم.بقیه داشتن میخوردن ولی منو اریما که چون نمی‌خواستیم قیافه هامونو ببینن ماسک داشتیم.
الانم نمیدونستیم باید چه غلطی بکنیم.
گفتم:
_ببخشید میشه ما یه جای دیگه غذا بخوریم؟
توجه همه به ما جلب شد.
تهیونگ پرسید:
_از این که با ما غذا بخورید خوشتون نمیاد؟
سریع گفتم:
_نه نه فقط خب کسی تاحالا صورت مارو ندیده بخاطر همین....
نامجون گفت:
_خب ماکه به هر حال باید شمارو بشناسیم وگرنه چجوری بشناسیمتون؟؟
نگاه مرددی به آریما انداختم.
دیدگاه ها (۱)

پارت²⁷(بادیگارد هات❤️‍🔥)آریما سرشو به معنی آره تکون داد.پوفی...

پارت²⁸(بادیگارد هات❤️‍🔥)گفتم:_خب ما بریم اتاق هامون لنز هامو...

پارت ²⁵(بادیگارد هات❤️‍🔥)الان نمیدونستم از دستش حرص بخورم یا...

پارت²⁴(بادیگارد هات ❤️‍🔥)کارد میزدی خونم در نمی‌اومد.خواستم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط