🌱part 5 🌱
🌱part 5 🌱
ات: ماشین همچین کسایی رو نمی شناسیم
جیمین : نمی شناسی یا خودتو به نفهمی میزنی
ات: اگه بشناسمم واسم مهم نیست حالا هم می تونی بری
جیمین: بیائین بریم
جیمین تهیونگ جونکوک راه افتادن که برن یهو ات صداشون زد
ات: هی جیمین الان که میخوای بری پس
خودت تنهای برو دوستاتو میخوای کجا ببری بازم گم میشین
جیمین از دور داد زدو گفت
جیمین: هرجا که من باشم دوستامم همونجا هستن
بعد از این حرفش اونا از اونجا رفتن
رونا: کاش نمیزاشتیم برن اگه اتفاقی براشون بیافته چی
لینا: حتما راهو پیدا میکنن
ات: اون جیمین اعصابم رو خراب کرد الان که ایدله یعنی به این معنی نسیت باید هرچیزی که اون میگه بهش گوش بدیم
ولش کنید بریم داخل
{ ویو شب }
شب شده بود ات لینا رونا تویه خونشون بودن هوا خیلی سرد و طوفانی شده بود اونا هم یکم نگران اون سه پسر شده بودن
رونا: من واقعا نگرانه شونم ات همش تخصیره تویه یه اگه اونجوری باهاشون حرف نمیزدی اونا نمی رفتن
ات: من چیکار کنم اون جیمین باید درست صحبت میکرد
لینا: ات منم نگرانه شون شدم اگه تویه جنگل اتفاقی براشون بیافته چی
ات: اوففف بسه دیونم کردین پاشین بریم دنباله شون
رونا : باشه
لینا : بریم
ات و لینا و رونا لباس های گرمی پوشیدن و رفتن بیرون تویه جنگل ات هم که نگران بود ولی به دخترا نشون نمیداد ات که کله راه جنگل رو بلد بود میدونست که از کدوم طرف رفتن پس رفتن همون طرف
جونکوک: جیمین تهیونگ حس میکنم یکی داره پشته سره مون راه میره
تهیونگ: اره منم حس میکنم
جیمین: نه کسی نیست به راه مون ادامه میدیم
ات: وقتی راهو بلد نیستی چجوری به راهت ادامه میدی
جیمین با صدای ات زود پشته سرشو نگاه کرد ناخودآگاه با با دیدن ات لبخندی به لبش اومد
ولی زود خنده شو مخفی کرد
جیمین: چرا اومدی
ات: دخترا نگران بودن
رونا: اوفف مطمئنم خیلی سرده تون شده
کم کم هوا بارونی شد و بارون گرفت خیلی بارون شدیدی می بارید رونا زود رفت چترشو بالا سره جونکوک گرفت و به لینا گفت که بره چترشو بالا سره تهیونگ بگیره
لینا هم رفت چترشو بالا سره تهیونگ گرفت
ات هم وقتی دید بارون خیلی شدیده دختری که هیچ وقت دلش واسیه هیچ پسری به رحم نمی اومد اما دلش واسیه جیمین به رحم اومد و رفت به جیمین نزدیک شد و چترشو بالای سره جیمین گرفت یهو چشم تو چشم شدن ات چشماشو از چشمای حیمین دزدید و
انقدر بهم دیگه نزدیک شده بودن که نفساشون بهم می خورد
ات: انقدر بهم نزدیک نشو
جیمین: نمیتونم دورشم چون خیس میشم
ات: حرفه اضافه ای نباشه بریم
🌱🌱🌱
ات: ماشین همچین کسایی رو نمی شناسیم
جیمین : نمی شناسی یا خودتو به نفهمی میزنی
ات: اگه بشناسمم واسم مهم نیست حالا هم می تونی بری
جیمین: بیائین بریم
جیمین تهیونگ جونکوک راه افتادن که برن یهو ات صداشون زد
ات: هی جیمین الان که میخوای بری پس
خودت تنهای برو دوستاتو میخوای کجا ببری بازم گم میشین
جیمین از دور داد زدو گفت
جیمین: هرجا که من باشم دوستامم همونجا هستن
بعد از این حرفش اونا از اونجا رفتن
رونا: کاش نمیزاشتیم برن اگه اتفاقی براشون بیافته چی
لینا: حتما راهو پیدا میکنن
ات: اون جیمین اعصابم رو خراب کرد الان که ایدله یعنی به این معنی نسیت باید هرچیزی که اون میگه بهش گوش بدیم
ولش کنید بریم داخل
{ ویو شب }
شب شده بود ات لینا رونا تویه خونشون بودن هوا خیلی سرد و طوفانی شده بود اونا هم یکم نگران اون سه پسر شده بودن
رونا: من واقعا نگرانه شونم ات همش تخصیره تویه یه اگه اونجوری باهاشون حرف نمیزدی اونا نمی رفتن
ات: من چیکار کنم اون جیمین باید درست صحبت میکرد
لینا: ات منم نگرانه شون شدم اگه تویه جنگل اتفاقی براشون بیافته چی
ات: اوففف بسه دیونم کردین پاشین بریم دنباله شون
رونا : باشه
لینا : بریم
ات و لینا و رونا لباس های گرمی پوشیدن و رفتن بیرون تویه جنگل ات هم که نگران بود ولی به دخترا نشون نمیداد ات که کله راه جنگل رو بلد بود میدونست که از کدوم طرف رفتن پس رفتن همون طرف
جونکوک: جیمین تهیونگ حس میکنم یکی داره پشته سره مون راه میره
تهیونگ: اره منم حس میکنم
جیمین: نه کسی نیست به راه مون ادامه میدیم
ات: وقتی راهو بلد نیستی چجوری به راهت ادامه میدی
جیمین با صدای ات زود پشته سرشو نگاه کرد ناخودآگاه با با دیدن ات لبخندی به لبش اومد
ولی زود خنده شو مخفی کرد
جیمین: چرا اومدی
ات: دخترا نگران بودن
رونا: اوفف مطمئنم خیلی سرده تون شده
کم کم هوا بارونی شد و بارون گرفت خیلی بارون شدیدی می بارید رونا زود رفت چترشو بالا سره جونکوک گرفت و به لینا گفت که بره چترشو بالا سره تهیونگ بگیره
لینا هم رفت چترشو بالا سره تهیونگ گرفت
ات هم وقتی دید بارون خیلی شدیده دختری که هیچ وقت دلش واسیه هیچ پسری به رحم نمی اومد اما دلش واسیه جیمین به رحم اومد و رفت به جیمین نزدیک شد و چترشو بالای سره جیمین گرفت یهو چشم تو چشم شدن ات چشماشو از چشمای حیمین دزدید و
انقدر بهم دیگه نزدیک شده بودن که نفساشون بهم می خورد
ات: انقدر بهم نزدیک نشو
جیمین: نمیتونم دورشم چون خیس میشم
ات: حرفه اضافه ای نباشه بریم
🌱🌱🌱
۳.۴k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.