چند پارتی 🌱part 4🌱
چند پارتی 🌱part 4🌱
صبح شد ات چشماشو که باز کرد کناره شو نگاهی انداخت دوستاش نبودن انگار زودتر بیدار شدن ات از جاش بلند شد و رفت سالون
دید که لینا و رونا با اون سه تا پسر نشستن دارن صبحانه میخورن چشمش خورد جیمین نگاهش رو زود ازش گرفت و رفت نشست
روبه جیمین کرد و گفت
ات: میبینم هنوز که اینجایین
رونا: من بهشون گفتم بعد از خوردن صبحانه برن
جیمین: ماهم مشتاق خونیه تو نیستیم
ات: انگار نمیدونم که مشتاقی( با پوزخند )
لینا: کافیه میخوام صبحانه بخورم پس حرف نزنید
تهیونگ : اووو انگار تویه قصر بزرگ شده
لینا: گفتم حرف نزنید
همه شون مشغول صبحانه خوردن بودن گاه گاهی جیمین زیر چشمی به ات نگاه میکرد
جیمین رو کرد به تهیونگ و جونکوک و بهشون گفت
جیمین: پاشین دیگه بریم
جونکوک: من هنوز صبحانه نخوردم
رونا: بزار صبحانه شو بخوره
جیمین: نه میریم
ات: خوب برو
جیمین تهیونگ جونکوک بلند شدن و از خونه رفتن بیرون اون سه دوست هم باهاشون رفتن بیرون از خونه
جیمین: خوب راهو باید شما نشونه مون بدین
ات: خودتون برید
جیمین : اگه راهو بلد بودیم اینجا نمی موندیم
ات: به من چه
جونکوک: رونا تو بیا بریم راهو نشون مون بده
رونا: خوب راستش من هیچوقت تنها از ابن جنگل خارج نشدم پس نمیتونم راهو نشونتون بدم
جونکوک : اوففف الان چیکار کنیم
جونکوک نگاهی به تهیونگ کرد با اشاره بهش گفت که به لینا بگه تهیونگ نخواست به لینا بگه اما جونکوک به زور تهیونگ رو وادار کرد تا بهش بگه
تهیونگ : لینا تو راهو نشونه مون میدی
لینا: خواهش کن
تهیونگ : اون وقت چرا
لینا: اگه میخوای راهو نشونتون بدم پس خواهش کن
تهیونگ: اگه بدونی ما کی هستیم از حرفات پشیمون میشی
لینا : نبابا کیم تهیونگ شما کی هستین
تهیونگ: ما آیدال های معروف کره و عضو بی تی اس هستیم
🌱🌱🌱
صبح شد ات چشماشو که باز کرد کناره شو نگاهی انداخت دوستاش نبودن انگار زودتر بیدار شدن ات از جاش بلند شد و رفت سالون
دید که لینا و رونا با اون سه تا پسر نشستن دارن صبحانه میخورن چشمش خورد جیمین نگاهش رو زود ازش گرفت و رفت نشست
روبه جیمین کرد و گفت
ات: میبینم هنوز که اینجایین
رونا: من بهشون گفتم بعد از خوردن صبحانه برن
جیمین: ماهم مشتاق خونیه تو نیستیم
ات: انگار نمیدونم که مشتاقی( با پوزخند )
لینا: کافیه میخوام صبحانه بخورم پس حرف نزنید
تهیونگ : اووو انگار تویه قصر بزرگ شده
لینا: گفتم حرف نزنید
همه شون مشغول صبحانه خوردن بودن گاه گاهی جیمین زیر چشمی به ات نگاه میکرد
جیمین رو کرد به تهیونگ و جونکوک و بهشون گفت
جیمین: پاشین دیگه بریم
جونکوک: من هنوز صبحانه نخوردم
رونا: بزار صبحانه شو بخوره
جیمین: نه میریم
ات: خوب برو
جیمین تهیونگ جونکوک بلند شدن و از خونه رفتن بیرون اون سه دوست هم باهاشون رفتن بیرون از خونه
جیمین: خوب راهو باید شما نشونه مون بدین
ات: خودتون برید
جیمین : اگه راهو بلد بودیم اینجا نمی موندیم
ات: به من چه
جونکوک: رونا تو بیا بریم راهو نشون مون بده
رونا: خوب راستش من هیچوقت تنها از ابن جنگل خارج نشدم پس نمیتونم راهو نشونتون بدم
جونکوک : اوففف الان چیکار کنیم
جونکوک نگاهی به تهیونگ کرد با اشاره بهش گفت که به لینا بگه تهیونگ نخواست به لینا بگه اما جونکوک به زور تهیونگ رو وادار کرد تا بهش بگه
تهیونگ : لینا تو راهو نشونه مون میدی
لینا: خواهش کن
تهیونگ : اون وقت چرا
لینا: اگه میخوای راهو نشونتون بدم پس خواهش کن
تهیونگ: اگه بدونی ما کی هستیم از حرفات پشیمون میشی
لینا : نبابا کیم تهیونگ شما کی هستین
تهیونگ: ما آیدال های معروف کره و عضو بی تی اس هستیم
🌱🌱🌱
۴.۹k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.