اون اون یه میله ی آهنی بود

اون اون یه میله ی آهنی بود...
ات: ا..ار..ارباب توروخدا ببخشید دیگه تکرار نمیشه (بغض)

کوک: چیزی نشنوم

ات :(مظلوم نگاهش میکرد)

میله رو برداشت و محکم زد

کوک: تا تو باشی دیگه کاراتو یادت نره
ات: جیغغغغ ای
ویو کوک

آنقدر زدم دیدم دیگه بی هوش شده تا اینکه حس کردم یکی داره نگام می‌کنه ..
برگشتم اون ..اون جیمین بود
ویو جیمین
رفته بودم عمارت کوک از اجوما پرسیدم کجاست اون گفت داره ات و شکنجه می‌کنه سریع رفتم سمت اتاق شکنجه یه جوری میزد زبونم بند اومده بود

جیمین: ک..کو..ک برای چی آنقدر زدیش استرس)
کوک: مهم نی خوب میشه( سرد)

جیمین :کوک خیلی بدی زنگ بزن دکتر بیاد
کوک: ولش کن بیا بریم ..
من به حرفاش توجه نکردم زنگ زدم دکتر و اومد
دو ساعت بعد

دکتر اومد بیرون
جیمین :چطوره‍؟
دکتر :یکی از پاهاش شکسته و اون یکی هم در اومده دستش هم در اومده

دختر بیچاره چه گناهی کرده گیر جئون افتاده
جیمین: آهان ممنون تا کی خوب میشه

دکتر: حدود دو هفته بعد ولی فعلا باید رو ویلچر بشینه

ویو کوک
جیمین یه جور نگران بود انگار مامانشه‌ ولی خب از این به بعد می‌دونم چجوری اذیتش کنم .جیمین اومد سمتم
جیمین _. کوک+
+چه مرگشه؟
_(بغض)

+جیمین تو الان بغض کردی
_خیلی بی رحمی( با همون بغض)
+ خودتم میدونی من یه مافیام
که سریع رفت بیرون .. تا حالا ندیده بودم جیمین بغض کنه...
دیدگاه ها (۱)

ویو جیمین رفته بودم ملاقات ات داخل عمارت کوک +سلام جیمین چه ...

+عب نداره تو چرا ناراحتی ....._+بخند دیگه _(لبخند) راستی این...

ویو اتچییی این چیزی میزنهههه ؟این همه بلا سرم آورده حالا میگ...

درخواستی هاتونو بگین

عشق مافیاییp2

جیمین فیک زندگی پارت ۶۴#

عشق مافیایی p3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط