ویو جیمین
ویو جیمین
با یه کمر درد ریزی از خواب پاشدم
تا جایی که تونستم خثیه خمیازه طولانی کشیدم
(مطمعنم الان یه خمیازه ثشیدین خودمم کشیدم:/)
بلند شدمو رفتم تو دستشور و صورتمو شستم
هیونگ هنوز خواب یود اما زن داداش و دخترا بیدار بودن
جیمین: صبح بخیر زن داداش
جنی: صبح بخیر
ات: به نظرت خیلی تند نمیری هنوز ازدواج نکردن
جیمین: صبح بخیر
ات: صبح بخیر
جیمین: ولی خب بلاخره که امروز قراره اعلام شه و جنی میشه زن داداش اینده ما
جنی:*خجالت
لیسا: جایه خجالت نداره که
جیسو: راست میگه الانم پاشو برو بیدارش کن بدبخت دیشب مجبور شده رو زمین بخوابه حتما کمر درده
جنی: نه انگار بهش خوش گذشته نگاه کن مثله یه خرسه گنده خوابیده
ات: یاا داداشم کجاست خرسه گندست*خنده
ات: دوماد به این خوشتیپی
رزی: اونو ولش اینجا شاید یه داماده دیکه ای هم باشه *ریزخنده
لیسا جیسو: عووووو
جنی: زدی تو خاک
جیمین:*خجالت
اروم زدم رو دسته رزی
ات: بسه دیگه*حالت خنده با خجالت(میتونین تصورش کنین؟)
بعد از اینکه صبحانمونو خوردیم سواره ون شدیم البته منو دخترا فقط داداشمو جیمین قرار شد امروز خودشونو نشون بدن تو جمعیت واسه ی همین اونا میخواستن جدا بیان مطمعنم غوغا میشد اگه میفهمیدن جیمین اینجاست
رسیدیم به محله کنسرت ایندفعه تو پشته صحنه منتظر بودم و نرفتم تو جمعیته بلینکا منتظره اخره کنسرت بودم که همراه با داداشم بیام سر صحنه
««««
بلاخره داداشمو جیمین رسیدن شنیدم که تو جمعیت طرفدارا بخش ویژش بودن
نصفه بیشتره بلینکا ارمی بودنو از این وضعیت شوکه شده بودن
کم کم به اخره کنسرت نزدیک میشدیم
لیسا: انقدر مه تو این سه روز تمرین کردیم همه اهنگارو حفظ شدیم
جیسو: رزی!!*خنده
جنی: عاعا رزی خوابه*خنده
لیسا: پاشو خوابالو *خنده
رزی بعد از اینکه فهمید تو چه وضعیه
رزی: خسته ام *خنده
لیسا: شنیدم امروز دوتا مهمونه ویژه داریم
لیسا: خوشحالیم که تشریف اوردن از جمله ریئس کمپانی (بی اسم:/) مینگ یو
جیسو: چرا رکو راست نمیگی*خنده
لیسا: خب... امروز قراره دو زوج بهم برسن اما...
رزی: بگو دیگه*خنده
لیسا: لیسا اما اون زوج...
لیسا: اون زوج...
جیسو: زبونش بند اومد*خمده
لیسا: اون زوج مینگ یو و جنی هستن
وقتی اینو شنیدم جیغای تمامه فنارو شنیدم نمیدونستم از خوشحالی بود یا از عصبانیت
وارده صحنه شدم دیدم که داداشمو جیمین اونجان
بیشتره فنا گرلا و فن بویا خوش حال بودن ولی بعضی ار فن بویا عصبی بودن
جنی: میدونم که الان بعضی هاتون خوش حالینو بعضی هاتون عصبی*اشک
جنی: اما من هنوز شمارو دوست دارم و حاضرم براتون همه کار بکنم*اشک
بلینک: جنیی من حمایتت میکنم*با داد(خودتون میدونین چجوری داد میزنن همونجوری تصور کنین)
جنی اروم با دستایه کوچیکش اشکاشو پاک کرد
با یه کمر درد ریزی از خواب پاشدم
تا جایی که تونستم خثیه خمیازه طولانی کشیدم
(مطمعنم الان یه خمیازه ثشیدین خودمم کشیدم:/)
بلند شدمو رفتم تو دستشور و صورتمو شستم
هیونگ هنوز خواب یود اما زن داداش و دخترا بیدار بودن
جیمین: صبح بخیر زن داداش
جنی: صبح بخیر
ات: به نظرت خیلی تند نمیری هنوز ازدواج نکردن
جیمین: صبح بخیر
ات: صبح بخیر
جیمین: ولی خب بلاخره که امروز قراره اعلام شه و جنی میشه زن داداش اینده ما
جنی:*خجالت
لیسا: جایه خجالت نداره که
جیسو: راست میگه الانم پاشو برو بیدارش کن بدبخت دیشب مجبور شده رو زمین بخوابه حتما کمر درده
جنی: نه انگار بهش خوش گذشته نگاه کن مثله یه خرسه گنده خوابیده
ات: یاا داداشم کجاست خرسه گندست*خنده
ات: دوماد به این خوشتیپی
رزی: اونو ولش اینجا شاید یه داماده دیکه ای هم باشه *ریزخنده
لیسا جیسو: عووووو
جنی: زدی تو خاک
جیمین:*خجالت
اروم زدم رو دسته رزی
ات: بسه دیگه*حالت خنده با خجالت(میتونین تصورش کنین؟)
بعد از اینکه صبحانمونو خوردیم سواره ون شدیم البته منو دخترا فقط داداشمو جیمین قرار شد امروز خودشونو نشون بدن تو جمعیت واسه ی همین اونا میخواستن جدا بیان مطمعنم غوغا میشد اگه میفهمیدن جیمین اینجاست
رسیدیم به محله کنسرت ایندفعه تو پشته صحنه منتظر بودم و نرفتم تو جمعیته بلینکا منتظره اخره کنسرت بودم که همراه با داداشم بیام سر صحنه
««««
بلاخره داداشمو جیمین رسیدن شنیدم که تو جمعیت طرفدارا بخش ویژش بودن
نصفه بیشتره بلینکا ارمی بودنو از این وضعیت شوکه شده بودن
کم کم به اخره کنسرت نزدیک میشدیم
لیسا: انقدر مه تو این سه روز تمرین کردیم همه اهنگارو حفظ شدیم
جیسو: رزی!!*خنده
جنی: عاعا رزی خوابه*خنده
لیسا: پاشو خوابالو *خنده
رزی بعد از اینکه فهمید تو چه وضعیه
رزی: خسته ام *خنده
لیسا: شنیدم امروز دوتا مهمونه ویژه داریم
لیسا: خوشحالیم که تشریف اوردن از جمله ریئس کمپانی (بی اسم:/) مینگ یو
جیسو: چرا رکو راست نمیگی*خنده
لیسا: خب... امروز قراره دو زوج بهم برسن اما...
رزی: بگو دیگه*خنده
لیسا: لیسا اما اون زوج...
لیسا: اون زوج...
جیسو: زبونش بند اومد*خمده
لیسا: اون زوج مینگ یو و جنی هستن
وقتی اینو شنیدم جیغای تمامه فنارو شنیدم نمیدونستم از خوشحالی بود یا از عصبانیت
وارده صحنه شدم دیدم که داداشمو جیمین اونجان
بیشتره فنا گرلا و فن بویا خوش حال بودن ولی بعضی ار فن بویا عصبی بودن
جنی: میدونم که الان بعضی هاتون خوش حالینو بعضی هاتون عصبی*اشک
جنی: اما من هنوز شمارو دوست دارم و حاضرم براتون همه کار بکنم*اشک
بلینک: جنیی من حمایتت میکنم*با داد(خودتون میدونین چجوری داد میزنن همونجوری تصور کنین)
جنی اروم با دستایه کوچیکش اشکاشو پاک کرد
۵.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.