رمان جدید
#رمان_جدید_
#پارت_1
دخترلجباز و پسر مغرور⛓️
صبح با صدای زنگ گوشیم از خواب پاشدم و رفتم حوله مو برداشتم و به سمت حموم رفتم
از حموم در اومدم موهامو خشک کردم و لباسامو هم پوشیدم و بعدش یه آرایش نچرال کردم
که یهو مامانم صدا کرد دریا بیا صبحونه بخور رفتم صبحونه مو خوردم کیفمو برداشتم
ماشین قشنگو از پاکینگ درآوردم و به سمت خونه سودا اینا
وقتی رسیدم به سودا رنگ زدم بیا پایین دیگه دم درم
سودا_سلام دریا جونم چطوری
دریا_سلام قشنگم مرسی تو خوبی
سودا_فدات شم منم خوبم
دریا_خب برنامه امروزت چیه؟
سودا_امروز با آیلین و ساناز و الین میریم یا کافه
دریا_اوکی
بعد راه افتادیم به سمت کافه ای که سودا پیدا کرده بود و کلی تعریف میکرد ازش
رسیدیدم رفتیم تو واقعا کافه قشنگی بود
آیلین و ساناز و الین هم اونجا نشسته بودن رفتیم به طرف اونا سلام و احوال پرسی کردم باهاشونو نشستیم
آیلین_بچه ها من به چند تا از دوستام که پسر هستن هم گفتم بیان
بعد همه یه چیزی سفارش دادن و منم یه قهوه تلخ با کیک شکلاتی سفارش دادم
بعد چند دقیقه چند تا پسر خوشتیپ به طرف ما اومدن
سلام کردن و نشستن
آیلین گفت معرفی میکنم عماد دریا دریا عماد
گفتم خوشبختم گفت همچینین
ولی خب خیلی هم مغرور بود
بعد دیگه من گفتم بچه من دیگه برم دیرم شده
سودا_دریا میشه منم سر راهت برسونی
گفتم باشه بیا بریم
بعد با بچه ها خداحافظی کردیم و از کافه خارج شدیم
#پارت_1
دخترلجباز و پسر مغرور⛓️
صبح با صدای زنگ گوشیم از خواب پاشدم و رفتم حوله مو برداشتم و به سمت حموم رفتم
از حموم در اومدم موهامو خشک کردم و لباسامو هم پوشیدم و بعدش یه آرایش نچرال کردم
که یهو مامانم صدا کرد دریا بیا صبحونه بخور رفتم صبحونه مو خوردم کیفمو برداشتم
ماشین قشنگو از پاکینگ درآوردم و به سمت خونه سودا اینا
وقتی رسیدم به سودا رنگ زدم بیا پایین دیگه دم درم
سودا_سلام دریا جونم چطوری
دریا_سلام قشنگم مرسی تو خوبی
سودا_فدات شم منم خوبم
دریا_خب برنامه امروزت چیه؟
سودا_امروز با آیلین و ساناز و الین میریم یا کافه
دریا_اوکی
بعد راه افتادیم به سمت کافه ای که سودا پیدا کرده بود و کلی تعریف میکرد ازش
رسیدیدم رفتیم تو واقعا کافه قشنگی بود
آیلین و ساناز و الین هم اونجا نشسته بودن رفتیم به طرف اونا سلام و احوال پرسی کردم باهاشونو نشستیم
آیلین_بچه ها من به چند تا از دوستام که پسر هستن هم گفتم بیان
بعد همه یه چیزی سفارش دادن و منم یه قهوه تلخ با کیک شکلاتی سفارش دادم
بعد چند دقیقه چند تا پسر خوشتیپ به طرف ما اومدن
سلام کردن و نشستن
آیلین گفت معرفی میکنم عماد دریا دریا عماد
گفتم خوشبختم گفت همچینین
ولی خب خیلی هم مغرور بود
بعد دیگه من گفتم بچه من دیگه برم دیرم شده
سودا_دریا میشه منم سر راهت برسونی
گفتم باشه بیا بریم
بعد با بچه ها خداحافظی کردیم و از کافه خارج شدیم
۱.۳k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.